آقامحمودرضا
🔴رزمنده جبهه ی فرهنگی 🌷یادم هست کلاس دوم دبیرستان بود که یکروز دفترچه مخصوص ثبت خاطرات شهدا را که
محمودرضا مَشتی بود 🍃🌸مَشتی بود. سنگ تمام می گذاشت. بارها مهمانش شده بودم ، معمولا هم دیر وقت و نابهنگام. یک بار قرار گذاشتیم و بعد از تمام شدن کارش آمد دنبالم رفتیم خانه شان. در بین راه چند جا نگه داشت و میوه و آبمیوه خرید. به محل که رسیدیم پیاده برود گوشت بخرد . گفتم:"ول کن ! آخرِ شبی گوشت برای چه می خری؟ یک چیزی می خوریم حالا !" گفت: " نمی شود، من بخور هستم باید کباب بخورم !" می دانستم که شوخی می کند خودش بی تعلق بود به این جور چیزها. می گفت : 🍃🌸"اگر مجرد بودم زندگی ام روی تَرک موتورم بود." اهل تجمل نبود و با من هم که برادرش بودم تعارف نداشت اما وقتی مهمانش بودم، سنگ تمام می گذاشت و پذیرایی مفصلی می کرد. 📚کتاب تو شهید نمی شوی ، حیات جاودانه شهید محمودرضا بیضائی به روایت برادر / صفحه ۳۳ 🆔 @Agamahmoodreza