دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند   بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند   چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند   بعد از این روی من و آینه وصف جمال که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند   من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند   هاتف آن روز به من مژده این دولت داد که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند   این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند   همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود که ز بند غم ایام نجاتم دادند شیراز🌱 (ایتا،تلگرام،اینستا)👇🌱 📲@agha30zadeh