او تک و تنهاست ، دشمن سر نمی افتد چرا ؟! با علی اکبر کسی پس در نمی افتد چرا ؟! اشبه الناسی که می گویند مردم ، آمده ست هیچکس پس یاد پیغمبر نمی افتد چرا ؟! کینه دارند از علی ، می داند اکبر هم ، ولی از دهانش ذکر " یا حیدر " نمی افتد چرا ؟! در دلیری ، در جوانمردیش اگر تردید هست "ارحم"..."ارحم" از لب لشگر نمی افتد چرا ؟! هم عطش دارد هم از سر تا به پایش خونی است لرزه بر آن قامت و پیکر نمی افتد چرا ؟ تشنه برگشت و حسین از دیدن او جان گرفت راه  او بر خیمه ها دیگر نمی افتد چرا ؟ هر که آمد ضربتی بر پیکرش  زد ، رد که شد گفت هیهات ! این علی اکبر نمی افتد چرا ؟ کوه هم باشد کمر خم می کند از بار داغ فکر می کردی حسین آخر نمی افتد ؟ چرا ! ◾️عقیق‌شعر