🌹یاد شهدای عملیات خیبر ♦️خیلی برای شهادت بی تابی می کرد، با این حال همیشه به رحمت خدا امید داشت که روزی هم شهادت قسمت ایشان شود. بار آخر که آمده بود می گفت: «خدایا وصیت نامه زیاد نوشته ام و یکی پس از دیگری کهنه شده اند. خدایا از تو می خواهم یا در زندان های صدام بپوسم یا بدن پاره پاره ام را به خانه ببرم. زیرا تمام دوستانم یکی یکی رفتند و من تنها مانده ام.» ♦️با محمود و یکی دیگر از برادران به گلزار شهدای فراشبند رفتیم. همین طور که در گلزار شهدا قدم می زدیم به قبری رسیدیم که تازه حفر شده بود. محمود بالای قبر ایستاد و گفت: «چه قبر بزرگ و خوبی است، اگر شهید شدم من را در همین قبر دفن کنید!» هفته بعد هم محمود عازم منطقه شد، هنوز چیزی از رفتنش نگذشته بود که خبر شهادتش رسید بعد هم پیکرش. تیپ المهدی (عج) برای عملیات خیبر آماده می شد که هواپیماهای دشمن مقر تیپ را بمباران کرده بود. محمود ورزشکار بود و درشت جثه، اما خمپاره جای سالمی از آن بدن نگذاشته بود. روز تشیع من حواسم به وصیت محمود نبود، اما چند روز بعد از خاکسپاری که برای زیارت ایشان رفتم، یادم به وصیت ایشان افتاد، دیدم محمود را بی آنکه ما چیزی گفته باشیم، در همان قبر که خودش اشاره کرده بود دفن کرده اند. 🕊هدیه به شهید محمود عالیشوندی صلوات @agidati_syasi_emamzade