☘☘☘☘☘☘☘☘☘
🌱محاکمه دو کبوتر
🌴محمدبن مسلم راوی معتبر می گوید:
روزی خدمت امام باقر بودم، ناگاه یک جفت کبوتر نر و ماده به نزد حضرت آمدند و به زبان خود صدا می کردند و حضرت جوابی چند به آنها فرمود. پس از چند لحظه پرواز کردند و بر سر دیوار نشستند و در آنجا نیز هر دو اندکی صحبت کردند و رفتند.
🌴حقیقت ماجرا را از امام پرسیدم، فرمود: پسر مسلم! هر چه خدا آفریده؛ پرندگان، حیوانات و هر موجود زنده ای از ما اطاعت می کنند. این کبوتر نر، گمان بدی به جفت خود داشت و کبوتر ماده قسم یاد می کرد که من پاکم، گمان بد به من نداشته باش! کبوتر نر قبول نمی کرد. ماده گفت: راضی هستی برای محکمه نزد امام باقر برویم و درباره ما قضاوت کند؟ نر پذیرفت. پیش من که آمدند، گفتم: ماده راست می گوید و بی گناه است. آنها هم قضاوت مرا پذیرفتند و رفتند.
📗بحار ج 46، ص 300
@Ahaadis2 | احادیث 😍