زنی خواننده که جاسوسی بود زنى به نام ساره كه وابسته به يكى از قبائل مكه بود و خوانندگی و رقاصی می کرد از مكه به مدينه خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد. پيامبر (ص) که او را می شناخت به او فرمود: آيا مسلمان شده اى و به اينجا آمده اى ؟ عرض كرد نه . حضرت فرمود: به عنوان مهاجرت آمده اى . گفت : نه فرمود: پس چرا آمده اى ؟ . گفت : شما اصل و عشيره ما بوديد و سرپرستان ما همه رفتند و من شديدا محتاج شدم آدم نزد شما تا عطايى به من بكنيد حضرت فرمود: پس جوانان مكه چه شدند؟ (چون قبلا اين زن براى جوانها خوانندگى مى كرد و در ضمن خوانندگی اگر می خواستند رقاصی هم می کرد ) عرض كرد: بعد از جنگ بدر، و کشته شدن مردم مکه ، اکثر خانواده ها در ماتم از دست دادن شوهر و فرزندان و برادران خود هستند و هيچ كس از من تقاضاى خوانندگى نمی کند و وضع مالی من از این طریق بدست می آمد. حضرت به مردم مدینه و فرزندان عبدالمطلب گفت که هر طور می توانید به این زن کمک کنید و لباس و مركب و خرج راه به او دادند و اين در حالى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آماده فتح مكه مى شد در همين حال حاطب ابن ابى بلتعه كه از مسلمانان معروف و مجاهدان جنگ بدر بود. مخفیانه به نزد ساره آمد و نامه اى به او بداد و گفت آن را به اهل مكه برسانی من 10 دينار پول و يك قواره پارچه نفیس نيز به تو می دهم . ساره قبول کرد و حاطب نامه را داد و در نامه او اسرار و اطلاعات لشکر و سپاه اسلام و موقعیت نظامی مربوط به جبهه جنگ مسلمانان را نوشته بود ، ساره نامه را بر داشته به قصد مكه حركت كرد. جبرئيل اين ماجرا را به اطلاع پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رساند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تعداد هفت نفر را که اسامی آنان ، على (عليه السلام ) و عمار و عمر و زبير و طلحه و مقداد و ابومرثد بود فرمان داد تا سریعا خود را به ساره برسانند و نامه را از آن زن بگيرند آنها حركت كردند و در همان مكانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود بود به ساره رسيدند آنها نامه را از او خواستند او سوگند ياد كرد نامه اى نزد من نيست اثاث سفر او را تفتيش كردند ولی چيزى نيافتند. لذا همگى تصميم گرفتند كه برگردند ولى على (عليه السلام ) مخالفت كرد و فرمود: نه پيامبر (ص) به ما دروغ گفته و نه ما دروغ مى گوييم آنگاه شمشير خود را كشيد و به نزد ساره آمد و فرمود: نامه را بيرون بياور و گرنه بخدا سوگند گردنت را مى زنم ساره وقتى علی را دید و چهره مصمم او را مشاهده کرد موضوع را جدى گرفت و گفت : همگی رو بگردانید و او نامه را كه در ميان گيسوانش پنهان كرده بود بيرون آورد و آنها نامه را گرفتند و به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آورند. آنگاه حضرت حاطب را خواست و از او توضيح خواست که چرا چنین کاری کردی ؟ او نيز علت اين عمل خود را چنین گفت : یا رسول الله ، قصد خیانت نداشتم ، از وقتی که همگی ما از مکه با شما به مدینه هجرت کردیم ، زنان و بچه های ما در مکه باقی ماندند ، همه مردم ، پول و خرجی برای خانواده خود و حتی برای دشمنان خود می فرستند تا خانواده در سختی نباشند و مورد اذیت و ازار مشرکان قرار نگیرند . ولی وضع مالی من خیلی ضعیف است و نمی توانم چنین کمکی بکنم ، لذا فکر کردم با این کارم شاید خانواده ام مورد اذیت و ازار قرار نگیرند ، و دشمن کاری با آنها نداشته باشد . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وقتی جواب او را شنید و پس از تحقیق از وضع اسف‌بار خانواده او مطلع شد او را بخشيد. کانال احادیث الطلاب در(ایتا)👇 https://eitaa.com/joinchat/1997602816Cf7f5d3ab84