دو داستان آموزنده حاتم طائى سخاوتمند معروف از دنيا رفت ، برادرش خواست مانند او معروف به كرم و سخاوت گردد، مادرش به او گفت : خود را بيهوده رنج مده ، تو هرگز به مقام حاتم نمى رسى . او پرسيد: چرا؟ مادر جواب داد: آن هنگام كه حاتم كودك شيرخوار بود، هر بار كه مى خواستم به او شير بدهم ، از شيرم نمى خورد، تا شيرخواره ديگرى بياورم ، تا با او شريك شود از پستان ديگرم شير بخورد، ولى زمانى كه تو شيرخوار بودى قضيه بر عكس بود، يعنى هرگاه تو را شير مى دادم مى خوردى ، اگر در اين حال شيرخواره ديگرى به جلو مى آمد، از ترس آنكه او از پستان من شير بخورد، آنقدر گريه مى كردى تا او مى رفت . بنابراين نشانه هاى بزرگوارى يا پستى در آينده ، گاهى در چهره كودكان دريافت مى شود، آرى : ((سالى كه نكوست از بهارش پيداست )). 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى داستان دوم يسر بن عبدالعزيز (يكى از شيعيان و مؤ منين راستين ) مى گويد: به حضور امام صادق (علیه السلام ) رفتم و عرض كردم : در همسايگى ما، مردى زندگى مى كند كه من شب براى نماز بيدار نمى شوم مگر از صداى او، كه گاهى مشغول قرائت قرآن است و آيات قرآن را مكرر مى خواند و زارزار گريه مى كند و گاهى مناجات و دعا مى كند. و از حال او به جستجو پرداختم ، گفتند: او شخصى است كه از همه ما گناهان پرهيز مى كند (خلاصه يك چنين همسايه مؤ من و پاكى دارم ). امام صادق (ع ) فرمود: ((آيا آنچه را تو اعتقاد دارى (يعنى قبولى ولايت و رهبرى ما)، او اعتقاد دارد؟)) گفتم : تحقيق نكرده ام ، خدا بهتر مى داند. پس از اين ملاقات ، سال بعد موسم حج فرا رسيد، قبل از رفتن به مكّه ، از احوال آن مرد همسايه جويا شدم ، دريافتم كه اعتقاد به امامان ائمة اطهار(ع ) ندارد. به حج رفتم و در مكّه به حضور امام صادق (ع ) رسيدم و پس از احوالپرسى ، باز از همسايه خودم تعريف كردم و گفتم : همواره به تلاوت آيات قرآن و دعا و مناجات اشتغال دارد و... امام فرمود: آيا آنچه تو معتقدى ، او نيز اعتقاد دارد؟ (يعنى امامت ما را قبول دارد) عرض كردم : نه . امام صادق (ع ) فرمود: اى ميسر! احترام كدام سرزمين از سرزمينهاى ديگر بيشتر است ؟ گفتم : خدا و پيامبر و فرزندان او آگاهترند. فرمود: بهترين زمينها بين ركن و مقام (بين حجرالاسود و مقام ابراهيم در كنار كعبه ) است كه گلشنى از گلشنهاى بهشت مى باشد، و همچنين ميان ((قبر رسول خدا (ص ) و منبر آنحضرت )) كه گلستانى از گلستانهاى بهشت است ، سوگند به خدا اگر كسى عمر بسيار كند و بين ركن و مقام ، قبر و منبر رسول خدا (ص ) هزار سال به عبادت خدا سرگرم شود، و سپس او را مظلوم و بى گناه در بسترش مانند گوسفند زاغ چشم سر ببرند، و خدا را با آن حال ملاقات نمايد ولى داراى اعتقاد به ولايت ما نباشد لكان حقيقا على اللّه يكبه على منخريه فى نار جهنّم : ((بر خداوند روا باشد كه او را به رو در آتش ‍ دوزخ بيفكند)). 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب