ادامه ی قسمت چهارم
داستان 🌸چوپان و چشمه🌸
مریم فرداش دستی به سر و روی خونه کشید و حیاط و حتی کوچه ی اطراف رو آب و جارو کرد و به حاج خانم سپرد که اگر مردم محل کاری دارند به من بگو با جون و دل انجام میدم در قبالش هم پولی نمیخوام همینکه مقداری غذا برای من و پسرم بدهند کافیه
حاج خانم گفت این حرف ها چیه تو باید خونه تو نوسازی کنی برای پسرت لباس بخری مدرسه بفرستی و....
اصلا نگران نباش
رعنا خانم حتما بهت گفته اینجا زن تنها بیشتر از هرکسی امنیت داره و دیدی که خونه اش اصلا قفل و کلید نداره اینقدری هم که در و پیکر داره فقط بخاطر اینه که حیوون درنده ای نیاد تو خونه
خاطرت جمع باشه نمیذاریم بهت سخت بگذره خونه ها رو هم می بینی همه ش تقریبا شبیه همه اینجا هیچکس حق نداره پولدار بشه مگر اینکه همسایه هاش هم وضعشون خوب باشه تا من و حاج آقا زنده ایم بهت قول میدم کمبودی احساس نکنی
مریم تشکر کرد و با اشتیاق بیشتری به کارهای خونه رسید و از فرداش هم هر کس کاری داشت به مریم میگفت و در ازاش هم پول و هم مقداری میوه یا غذا بهش میدادن
مریم هم برای تربیت سهراب از هیچ کاری دریغ نکرد و از راهنمایی های حاج آقا هم غافل نبود
اولین روزی که سهراب به مدرسه رفت مریم احساس غرور و خوشبختی کرد و ازینکه مردم سهراب را پذیرفتند خوشحال بود
اما سهراب هر روز شکفته تر و سرحال تر میشد و کم کم حالت زشتی که صورتش موقع خنده داشت زیبا و زیباتر شد و تا جایی که توی محل به پسر خوشگل معروف شد پسری با چشمان درشت و موهای تقریبا بور و لپهای پر که وقتی می خندید چالی روی گونه اش می افتاد که مردم خوششان میومد و صلوات میفرستادن
سهراب دوران ابتدایی رو که تموم کرده بود بخاطر مادرش نتونست ادامه تحصیل بده ولی به جاش گوسفند اهالی را به چرا میبرد و در قبالش مزد میگرفت
یک روز سهراب به مادرش گفت میخوام پول جمع کنم تا برات یه خونه تو شهر بخرم و به اون شوهر نامردت نشون بدم که لیاقتتو نداشت
مریم برای اولین بار زد تو دهن سهرابو گفت هیچوقت چه پیش من چه در غیاب من به پدرت بی احترامی نکن
تو هم اگه از همون اول اینقدر خوشگل بودی الان من هم سر خونه زندگیم بود
کی بهت گفته شوهرم نامرد بوده
سهراب گفت شنیدم بهت تهمت زده
مریم گفت خوب به تو چه
مریم نگفت که شوهرش حتی سهراب را اصلا دوست نداشت نمیخواست تو دل صاف بچه ش کینه ی کسی باشه که باهاش نسبت خونی داره
مریم دلش برای شوهرش تنگ شد با خودش گفت درسته که به من بی معرفتی کرد ولی تا قبل از سوء تفاهم مرد خوبی بود
ادامه دارد
نویسنده: ساداتی
AHANGMAZANI❤️
🌸❄️آهنگ مازنی❄️🌸