احکام به زبان ساده/ احکام‌یار
🍃🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨ 😍 ماجراهای هیئت دخترانه ما قسمت سوّم 🎗️منظورم اینه که وقتی تا نزدیکی النگو رو شستی،
🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨ 😍 ماجراهای هیئت دخترانه ما 4️⃣ قسمت چهارم اعظم‌خانم که تا الان دست به سینه، با چشمان ریزشده مجلس را از بالای مبل رصد می‌کرد، یک‌مرتبه پایش را بالا آورد و عمود روی هوا نگه داشت. 😲 با لبخند کمرنگی روی لب😊 سرش را یک دور، دور حلقه چرخاند. خم شد و سر انگشتانش را با دست لمس کرد. 👁️ نگاه بقیه به سوی او جلب شد و با دقّت به دست و پای او نگاه کردند. با تک‌سرفه‌ای صدایش را صاف کرد و رو کرد به جمعیّت.🗣️ 🦶باید از سر انگشتان باشه، نه روی انگشت. ببینید این‌جوری» دوباره از سر انگشتانش را مسح کرد تا مفصل پا. 👌احسنت! حاج‌خانوم درست انجام دادن. طبق نظر رهبری، مسح پا باید از سر انگشتان تا مفصل کشیده بشه. 🙃 با جمله من چند نفری سرشان را پایین انداختند. پای چپم را بلافاصله به روش درست مسح کردم و اتمام مسابقه را اعلام کردم.📢 - یعنی ما تا الان اشتباه وضو می‌گرفتیم؟🤔 سرم را چرخاندم. صدا از همان چند نفر سر به زیر بود. لبخندی زدم و به لطف و مهربانی پروردگار اشاره کردم. به این‌که خدا ارحم‌الراحمین است و باید خدا را شکر کنند که متوجّه اشتباهشان شده‌اند.😇 📢 هنوز مراسم شکرگزاری تمام نشده بود که صدای دختران تدارکات بلند شد: «بفرمایید نذری هیئت»🫔🍲 حلقه یک‌دفعه چند تکه شد و همه به سمت سینی طلایی پر از لقمه 🫔که روی کابینت آشپزخانه گذاشته شده بود هجوم بردند. بلند صلوات ختم جلسه را تلاوت کردم و همراه من تکه‌های جداشده حلقه هم تکرار کردند. 📿 رفتم سروقت جایزه‌ها. 🎁🤩چند روز پیش رفته بودم حرم حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها)🕌 و تعداد زیادی کیف جامدادی کوچک و بزرگ با طرح‌های سنتی و رنگارنگ از مغازه‌های اطراف حرم گرفته بودم. 🎁 قرار بود به دو سه نفر اوّل جایزه بدهم؛ امّا با مشورت مسئولین هیئت، تمام دخترانی که در مسابقه شرکت کرده و کلّی اشکال از من گرفته بودند جایزه گرفتند. 💌 پاکت جوایز خالی شد و دستان دختران پر. یک‌دفعه یاد نذری افتادم که چیزی از آن نمانده بود. 🤦 از آن همه لقمه خوشمزه که آب دهانم را از وسط‌های مسابقه راه انداخته بود، تنها به اندازه یک بند انگشت نصیب من شد. 😩 خدایی دست‌پخت دختران هیئتمان خوب بود. 😍 صدای اذان که بلند شد بیشتر دختران و مادرانشان چادر و چاقچور کردند تا به مسجد محل بروند و به نماز جماعت برسند؛ 🌱🌸 با وضویی که ان‌شاالله بدون اشکال است. من هم چادرم را زیر چانه‌ام گره زدم و آماده نماز شدم. هنوز چند مهمان مانده بودند و آن‌ها هم همراه من مشغول نماز شدند. ☕ راستی چای هیئت با این‌که از همان چای همیشگی منزلمان بود؛ اما مزه‌اش خاص بود. 😌☺️ ✨ امیدوارم بانویی که مجلس به نام او مزیّن شده بود، آمده باشد و گوشه چشمی به این هیئت ساده انداخته باشد. ان‌شاالله.🤲 پایان ·—————··𑁍··—————· https://eitaa.com/joinchat/1924136962Cb1c8fdf901 ·—————··𑁍··—————·