✅ داستان کوتاه
گناهان کوچک!
در یکی از مسافرتها همراه جمعی از اصحاب خود در سرزمین خالی و بی آب و علفی فرود آمدند و به یاران خود فرمودند: هیزم بیاورید تا آتش روشن کنیم.
اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! اینجا سرزمینی خالی است و هیچ گونه هیزمی در آن وجود ندارد.
پیامبر (ص) فرمود: بروید هر کس هر مقدار می تواند هیزم جمع کند و بیاورد.
یاران به صحرا رفتند و هر کدام هر اندازه که توانستند، ریز و درشت، جمع کردند و با خود آوردند. همه را در مقابل پیغمبر (ص) روی هم ریختند. مقدار زیادی هیزم جمع شد. در این وقت رسول خدا (ص) فرمود:
#گناهان کوچک هم مانند این هیزمهای کوچک است. اول به چشم نمی آید، ولی وقتی که روی هم جمع می گردند، انبوه عظیمی را تشکیل می دهند.
آنگاه فرمود: از
#گناهان کوچک نیز بپرهیزید. اگر چه
#گناهان کوچک چندان مهم به نظر نمی آیند؛ هر چیزی جستجو کننده ای دارد. ای جستجو کنندگان! آن چه را در دوران زندگی انجام داده اید و هر آن چه بعد از مرگ آثارش باقی مانده است، همه را می نویسند و روزی می بینید که همان
#گناهان کوچک، انبوه بزرگی را تشکیل داده است.
📚 داستانهای بحار الانوار، ج 2 ، ص 31