هدایت شده از علی قاسمی
ادامه تفسير: كمترين سخنان شما را هم مى‌نويسند! در اين آيات بخش ديگرى از مسائل مربوط به معاد مطرح مى‌شود و آن مساله ثبت و ضبط اعمال انسانها براى روز حساب است. نخست از علم بى پايان خدا و احاطه علمى او به انسانها سخن گفته، مى‌فرمايد: "ما انسان را آفريديم و وسوسه‌هاى نفس او را مى‌دانيم"( وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ‌ وَ نَعْلَمُ مٰا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ‌ )." توسوس "از ماده" وسوسه "به گفته راغب در مفردات به معنى افكار نامطلوبى است كه از دل انسان مى‌گذرد، و اصل آن از كلمه" وسواس "گرفته شده كه به معنى صداى زينت آلات و همچنين پيام و صداى مخفى است. منظور در اينجا اين است كه وقتى خداوند از خطورات قلبى آنها و وسوسه‌هاى زودگذرى كه از فكر آنها مى‌گذرد آگاه است مسلما از تمام عقائد و اعمال و گفتار آنها با خبر مى‌باشد، و حساب همه را براى روز حساب نگه مى‌دارد. جمله" و لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ‌ " ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه خالق بشر محال است از جزئيات وجود او بيخبر بماند، آنهم خلقتى كه دائم و مستمر است، زيرا لحظه به لحظه فيض وجود از ناحيه خداوند به ممكنات مى‌رسد كه اگر يك دم رابطه ما با او قطع شود همه نابود مى‌شويم، همانگونه كه نور آفتاب لحظه به لحظه از اين منبع فيض بخش يعنى كره خورشيد جدا مى‌شود و در فضا پخش مى‌گردد (بلكه چنان كه خواهيم گفت ارتباط ما با ذات مقدس او از اينهم بالاتر است). آرى او خالق است، و خلقتش دائم و مستمر، و ما در جميع حالات وابسته به وجود او هستيم، با اين حال چگونه ممكن است او از ظاهر و باطن ما بيخبر باشد؟! و در ذيل آيه براى روشنتر ساختن مطلب مى‌افزايد: "و ما به او از رگ قلبش نيز نزديكتريم" ( وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِيدِ ). چه تعبير جالب و تكان دهنده‌اى، حيات جسمانى ما وابسته به رگى است كه خون را به طور مرتب از يك سو وارد قلب و از يك سو خارج كرده به تمام اعضا مى‌رساند كه اگر يك لحظه در عمل آن وقفه رخ دهد فورا مرگ به سراغ انسان مى‌آيد. خداوند از رگ قلب ما نيز به ما نزديكتر است. با اين احاطه علمى خداوند، و بودن ما در قبضه قدرت او، تكليف ما روشن است، نه افعال و گفتار ما از او پنهان است، و نه انديشه‌ها و نيات، و حتى وسوسه‌هايى كه از قلب ما مى‌گذرد. توجه به اين واقعيت انسان را بيدار مى‌كند، و به مسئوليت سنگين و پرونده دقيق او در دادگاه عدل الهى آشنا مى‌سازد، و از انسان بيخبر و بى تفاوت، موجودى هوشيار و سر به راه و متعهد و با تقوا به وجود مى‌آورد. در حديثى آمده است كه روزى" ابو حنيفه "خدمت امام صادق ع عرض كرد من فرزندت" موسى "را ديدم كه نماز مى‌خواند، و مردم از جلوى او عبور مى‌كردند و آنها را نهى نمى‌كرد، در حالى كه اينكار مطلوب نيست! امام صادق ع فرمود فرزندم موسى را صدا زنيد، حضرت را صدا كردند، امام صادق ع سخن ابو حنيفه را براى فرزندش موسى ابن جعفر ع تكرار فرمود، در جواب عرض كرد اى پدر! ان الذى كنت اصلى له كان اقرب الى منهم، يقول اللّٰه عز و جل وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِيدِ !: " كسى كه من براى او نماز مى‌خواندم از آنها به من نزديكتر بود، چنان كه خداوند متعال مى‌فرمايد: ما به انسان از رگ قلب او نزديكتريم. امام صادق ع او را در آغوش گرفت، و فرمود: بابى انت و امى يا مستودع الاسرار: " پدر و مادرم به فدايت باد، اى كسى كه اسرار الهى در قلبت به وديعت نهاده شده". در آيه بعد مى‌افزايد:" به خاطر بياوريد هنگامى را كه دو فرشته سمت راست و چپ انسان كه مراقب و ملازم او هستند اعمال او را گرفته و ضبط مى‌كنند( إِذْ يَتَلَقَّى اَلْمُتَلَقِّيٰانِ عَنِ اَلْيَمِينِ وَ عَنِ اَلشِّمٰالِ قَعِيدٌ). يعنى علاوه بر احاطه علمى خداوند به ظاهر و باطن انسان، دو فرشته نيز مامور حفظ و نگاهدارى حساب اعمال اويند كه از طرف راست و چپ از او مراقبت مى‌كنند، پيوسته با او هستند و لحظه‌اى جدا نمى‌شوند، تا از اين طريق اتمام حجت بيشترى شود، و تاكيدى باشد بر مساله نگاهدارى حساب اعمال. " آخرين آيه مورد بحث باز روى مساله فرشتگان ثبت اعمال تكيه كرده، مى‌گويد: "هيچ سخنى را انسان تلفظ نمى‌كند مگر اينكه نزد آن فرشته‌اى مراقب و آماده براى انجام ماموريت است"(مٰا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَيْهِ رَقِيبٌ‌ عَتِيدٌ ). در آيه گذشته سخن از ثبت تمامى اعمال آدمى بود، و در اين آيه روى خصوص الفاظ و سخنان او تكيه مى‌كند، و اين به خاطر اهميت فوق العاده و نقش مؤثرى است كه گفتار در زندگى انسانها دارد، تا آنجا كه گاهى يك جمله مسير اجتماعى را به سوى خير يا شر تغيير مى‌دهد. و هم به خاطر اينكه بسيارى از مردم سخنان خود را جزء اعمال خويش نمى‌دانند، و خود را در سخن گفتن آزاد مى‌بينند، در حالى كه مؤثرترين و خطرناكترين اعمال آدمى همان سخنان او است.