👌زهرا خانم دو پسر دارد که در گوشه‌ی حیاط، خانه‌ای دو طبقه برایشان ساخته است. وقتی منزل پسر بزرگ‌تر می‌رود عروس کوچک‌تر به او حسودی می‌کند و می‌گوید: چرا به خانه‌ی ما سر نمی‌زنی و هر چه داری به عروس دیگر می‌دهی؟ و وقتی به عروس کوچک سر می‌زند همین حدیث را عروس بزرگ‌تر بر او می‌خواند. 🍁زهرا خانم بعد از فوت شوهرش، همه پس‌اندازش را برای دو پسرش بخشیده و تمام کرده است. زهرا خانم از پله‌های خانه‌ی عروس‌اش به طبقه بالا می‌رود، عروس به عروس طبقه پایین می‌گوید: ما بیرون می‌رویم، مادر خانه‌ی شما باشد تا ما برگردیم!!! همان زهرا خانم که وقتی پول داشت، روزی بر سر او دعوا می‌کردند که چرا به خانه ما نمی‌آید؟ و حالا دعوا می‌کنند که چرا خانه‌ی عروس دیگر نمی‌رود!!!