هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
خدا کند، وسطِ فتنه‌ها، خموش نباشم هرآن‌چه هستم، باشم، وطن‌فروش نباشم اگر که آتشِ کینه، شرر به خاکِ وطن زد، میانِ شعله، به دور از، خروش و جوش، نباشم وَ یا به گاهِ رشادت، در آن‌طرف‌ترِ ایران، به فکرِ خویش، به دنبالِ عیش و نوش نباشم به خونِ خویش بغلتم، برای یک نفس اما میانِ جمعیتِ خائنِ وحوش، نباشم برایِ گفتنِ ناحق، خوشا صدایِ بلند و برایِ دم زدن از حرفِ حق، خموش نباشم چه فایده؛ همه‌ی عمر، سر به سجده گذارم، ولی به موقعِ فرمانِ دوست، گوش نباشم به زیرِ چکمه‌ی دشمن، زِ خواب خیزم اگر به وقتِ‌ یاریِ مولای خود، به هوش نباشم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e