بسم الله الرحمن الرحیم ......یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم ( انفطار/6 ) .........بخش دوم یادداشت حراری با موضوع سال 2050 چه چیزی در انتظار بشر است .....برعکس در قرن بیست و یکم ما در سیلی از مقادیر عظیمی از اطلاعات شناوریم و حتی از سانسور هم برای سد کردن راه آن کاری برنمی آید. حتی آنها به شدت سرگرم انتشار اطلاعات نادرست یا منحرف کردن حواس ما با مطالب بی ارتباط هستند. اگر شما در یک شهر استانی در مکزیک زندگی کنید و یک گوشی هوشمند داشته باشید، می توانید به اندازه چندین و چند عمر را تنها صرف خواندن ویکی پدیا، تماشای گفتگوهای علمی و سخن گفتن در دوره های آنلاین رایگان کنید. هیچ دولتی نمی تواند امیدوار باشد که بتواند تمام اطلاعاتی که دلخواه او نیست پنهان کند. از طرف دیگر اغوای جامعه با گزارش های کشمکش آور و عوامل منحرف کننده توجه به شکل هشدارآمیزی ساده شده است. مردم در سراسر جهان با تازه ترین گزارش ها از بمباران حلب یا ذوب شدن کلاهک های یخی قطب شمال جز به اندازه یک کلیک فاصله ندارند، اما گزارش های متناقض بسیار زیاد دیگری نیز وجود دارد که انسان به سختی می تواند سردربیاورد کدام یک را باید باور کند. بعلاوه تعداد بی شماری از چیزهای دیگر نیز وجود دارد که تنها یک کلیک با آنها فاصله است و فرایند تمرکز کردن را دشوار می سازد و با توجه به اینکه سیاست یا علم بیش ازحد پیچیده به نظر می آیند، این وسوسه همیشگی وجود دارد که می توان با چند کلیک به سراغ ویدئوهای گربه بامزه، شایعات مربوط به سلبرتی ها یا پورنوگرافی رفت.
در چنین جهانی آخرین چیزی که یک معلم لازم است به شاگردانش بدهد کمی اطلاعات است. آنها پیشاپیش مقدار زیادی از این اطلاعات را دارند. در عوض مردم به این توانایی نیاز دارند که بتوانند از این اطلاعات سردربیاورند، تفاوت بین آنچه را که اهمیت دارد از آنچه که بی اهمیت است بفهمند و بالاتر، نحوه درهم آمیختن تکه های زیادی از اطلاعات را برای ساختن تصویری وسیع از جهان بیاموزند.
درحقیقت به مدت قرن ها این هدف ایده آل آموزش و پرورش لیبرال غربی بوده؛ اما هم اکنون حتی بسیاری از مدارس غربی نیز در انجام آن مردد شده اند. در این چهارچوب معلمان به خودشان اجازه می دادند بر انتقال داده ها تمرکز کنند در حالی که دانش آموزان را تشویق به این می کردند که «برای خودشان فکر نکنند.» به دلیل ترس آنها از خودکامگی، مدارس لیبرال وحشت خاصی از روایت های بزرگ داشتند. فرض آنها بر این بود که هر چه مقدار بیشتری از اطلاعات را به همراه مختصری آزادی به آنها بدهند، دانش آموزان تصویر خود را از جهان خلق خواهند کرد و حتی اگر این نسل از تبدیل تمام داده ها به یک داستان مفید و معنا دار از جهان ناتوان بماند، زمان بسیار زیادی برای بنا کردن یک سنتز خوب را در آینده خواهد داشت. اکنون زمان ما رو به اتمام است. تصمیماتی که ما ظرف چند دهه آینده خواهیم گرفت، آینده خود حیات را شکل خواهد داد و ما می توانیم این تصمیمات را فقط بر اساس دیدگاه فعلی مان از جهان اتخاذ کنیم. اگر این نسل فاقد دیدگاهی جامع از گیتی باشد، آینده حیات به طور تصادفی تعیین خواهد شد.
بخش دوم: اوضاع داغ تر می شود
علاوه بر اطلاعات، اکثر مدارس تمرکز بسیار زیادی بر ارائه مجموعه ای از مهارت های از پیش تعیین شده نظیر حل معادله های دیفرانسیال، نگارش کدهای رایانه ای در++c ، شناسایی مواد شیمیایی در یک لوله آزمایشگاهی یا صحبت کردن به چینی دارند. با این حال از آنجا که ما هیچ تصوری در این باره نداریم که جهان و بازار کار در سال 2050 چگونه جهانی خواهد بود، واقعا نمی دانیم دانش آموزان به چه مهارت های خاصی احتیاج خواهند داشت. ما باید تلاش فراوانی را صرف این کنیم که به کودکان آموزش دهیم چگونه ++c را بنویسند یا چگونه به زبان چینی صحبت کنند، آنگاه بفهمیم که تا سال 2050 هوش مصنوعی می تواند بهتر از انسان ها نرم افزارها را کدنویسی کند و اپلیکیشن ترجمه جدید گوگل شما را قادر می کند مکالمه ای را به زبان ماندارین، کانتونی یا هاکای به شکل تقریبا بی نقصی انجام دهید، حتی اگر تنها چیزی که بلدید گفتن «نی هوآ» باشد.
پس ما چه چیزهایی را باید به آنها بیاموزیم؟ بسیاری از کارشناسان حوزه تعلیم و تربیت می گویند که مدارس باید به آموزش این «چهار اصل» روی آورند: تفکر انتقادی، ارتباطات، همکاری و خلاقیت. در گستره ای وسیع تر مدارس باید آموزش مهارت های فنی را کنار بگذارند و بر مهارت های زندگی با اهداف عام تمرکز کنند. مهم تر از همه آموزش توانایی برخورد با تغییر، یادگیری چیزهای جدید و حفظ توازن روانی خود در وضعیت های ناآشناست. به منظورهمراهی با جهان سال 2050 پیش ازهر چیز شما باید خود را بارها و بارها بازآفرینی کنید.