🍃🌸داستانهای واقعی🌸🍃 🍃💜تلنگری‌که‌از‌یک‌حبه‌انگور‌شروع‌شد! 🍃💚خاطره‌ای‌زیباازحاج آقا قرائتی : 🍃🌸در یکی از شهرهای قدیمی ؛ یبار به مسجدی رفتیم که امام جماعتِ مسجد؛ دوست پدرم بود و بعد از نماز برام گفت که این مسجد قصه عجیب و زیبایی داره. 🍃🌸اونم اینطوره که در سالهای بسیار دور ؛ یه روزیکی از ثروتمندانِ شهر طبق معمول چند کیلو انگور میخره و به خدمتکارش میده تا به خونش ببره، 🍃💙شب که از کارش به خونه برمیگرده به عیالش میگه یکم از اون انگورا که خریدم برام بیار که خیلی هوس کردم؛ 🍃💜همسرش باخنده میگه من و بچه ها همه انگور ها رو خوردیم ،خیلی هم خوش مزه و شیرین بود جات خالی😁. 🍃🌸مرد با تعجب میگه تمومش رو خوردید؛!!! 🍃🌸مرداز ته قلبش ناراحت میشه و بفکر فرو میره و پیش خودش میگه من سه کیلوانگور خریدم یه حبه ی اون رو هم برای من نگذاشتن! 🍃🌸و این باعث میشه تلنگری براش باشه تا بیشتر بفکر آخرتش باشه واینکه امیدی به خونوادش نباید داشته باشه. 🍃🌸صبحِ فرداش از خونه خارج میشه و یراست میره سراغِ کسی که در کار خرید و فروش زمین و خونه بوده و میگه یه زمین در محله ای که مسجد ندارن برام خیلی زودپیدا کن. 🍃💚 همون روز زمینی میخره و بلافاصله پیش یه معمار ساختمانی میره و اونو سرِ زمین‌میبره و پول زیادی رو بهش میده و میگه: 🍃🌸 همین الان پیش خودم شروع کن به آماده سازی زمین برای ساخت یه مسجد. 🍃🧡معمار هم وقتی عجله و التهابِ مرد رو می بینه همون موقع دست بکار میشه و کارگر و بنا میاره تا زمین رو اماده کنن و خودشم مشغولِ متراژ کردن و نقشه کشی میشه. 🍃🌸مردِ ثروتمند وقتی از شروع کار معمار و کارگرا مطمئن میشه به خونه برمیگرده. 🍃💜وقتی بخونه میرسه همسرش بهش میگه از دیشب حالت تغییر کرده ؛ ببخش که حواسمون بهت نبود و همه انگورا رو خوردیم😁. 🍃🌸مرد در جواب همسرش میگه عیب نداره ؛ اینکارتون اتفاقا باعث شد بیشتر بفکر آخرتم باشم و به امید ورثه نباشم. 🍃🌸بخاطر همین امروز رفتم یک حبه انگور از مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگه همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحته ، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.!!! 🍃💜همسرش میگه : چی؟چکار کردی مگه؟ 🍃🌸مرد با ناراحتی میگه: شماهاحتی با اندازه یک دونه انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردیددر حالی که من زنده ام ؛ وای به‌روزی که مرده باشم.!!! 🍃🌸 این لطف خدا بوده تا بفهمم که این خاصیتِ دنیاست و تقصیر شما نیست. 🍃🌸بعدهم قصه خرید زمین و ساخت مسجد رو برای همسرش تعریف میکنه... . 🍃❤️🇮🇷❤️🍃 🍃💚امام جماعت اون مسجد ادامه میده که این مسجد الان حدودِ چهارصد ساله که بنا شده.!! 🍃💚یعنی اون مرد ۴۰۰ساله که یه ذخیره تودنیا برا خودش گذاشته و صدقه ای جاریه و بابرکت شده براش. 🍃❤️همه اش هم از یک دانه انگور شروع شد و درس و عبرت گرفت.!! 🍃🌸آدما قبل از مرگ باید برای خودشون عمل خیر انجام بدن و به انتظار کسی نباشن. 🍃💖مردم خیلیی زوود آدم رو فراموش میکنن حتی اگه فرزنداش باشن؛!!! . 🍃💚از الان باید بفکر فردامون باشیم.