پیشنهاد مطالعه: دیدن مستند"راز چوب زیتون" این روزها چقدر نیاز داشتم دیدن این مستند دلانه را. نیاز داشتم دیدن لحظه ای که کفن را زنده زنده روی سر کشید و تهش را شکلاتی پیچید. نفسم در سینه حبس بود با طنین مکرر بمیرید قبل از آن که بمیرید...! چقدر خودم را خرج کاری کرده ام که مرا بخاطرش آفریده اند؟! چقدر بال بال می زنم! چقدر چسبیده ام به حساب و کتاب! عین مرداب. چقدر نیاز داشتم دیدن گیاه باطراوت و رونده ای را که روی دیوار غسالخانه آرام زندگی می کند. این گیاه به تنهایی برای خودش انگار یک باغ است. چقدر نیاز داشتم سفر کنم به باغ رضوان. چقدر نیاز داشتم با هر قسمت از باغ رضوان سفر کنم به آفاق و انفس. رفتم به قسمت های قبل‌تر از این مستند... قسمت ۱۴ باغ رضوان... قسمت۱۳... ۱۲.... انگار دارم در خودم به عقب قدم بر می دارم تا برسم به آغاز سخن در نخستین قسمت: به قبرستان گذر کردم کم و بیش بدیدم قبر دولتمند و درویش نه درویشی ز دنیا بی کفن رفت نه دولتمند برده یک کفن بیش  ✍آسیه داوری بیلندی، کتابدار 📺دانستنی هایی درباره باغ رضوان، قسمت پانزدهم راز چوب زیتون 🔻احمد مقيمى در گفتگو با محسن رستمی! https://www.aparat.com/v/xcx3j28 https://eitaa.com/aramestan_esf @ahmad_moghimi57