📚 🍁برگ2️⃣ از سیزدهم 📖در کارِ گلاب و گل🌸 (جلوه‌های رفتاری زندگی امام ‌رضا علیه السلام) 🔷صدقه لازم نیست(۱) 👈از راه رسید و سلام کرد و گوشه‌ای نشست؛ آن مرد بالابلند گندمگون. به مساکین و گدایان نمی‌ماند؛ محتشم بود و محترم. این را به ‌سادگی می‌شد از سر و وضعش فهمید. امام‌علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) در جمع یاران خویش به گفت ‌وگوی علمی مشغول بود. او اندکی صبر کرد تا سخن امام تمام شود و خواستۀ خویش باز گوید. به سخن که لب گشود، صورت‌ها برگشت به ‌سمت او؛ آن مرد بالابلند گندمگون. ◀️ای پسر رسول خدا، از دوستان شما هستم. مهر خاندان شما را از اجداد خویش به ارث برده‌ام. اهل خراسانم. حج گزارده‌ام و اکنون عازم وطنم. زاد و توشه‌ام تمام شده و در این شهر غریب، در کار خود مانده‌ام. در دیار خود، سری دارم و سودایی؛ اما اکنون درمانده و محتاجم. اگر صلاح می‌دانی، مرا دست‌گیری کن. به شهرم که رسیدم، آنچه از شما گرفته‌ام، ازجانب شما صدقه می‌دهم. من به ‌راستی سزاوار صدقه نیستم. در چهره‌اش آثار شرم و حیا هویدا بود. این نکته اما در نوع سخن‌گفتن او اثری نگذاشته بود. شمرده سخن می‌گفت و گویا. حضرت فرمود: «بنشین.» در دل اصحاب گذشت که درِ خانۀ خوب کسی آمده‌ای. و امام باز به گفت ‌وشنود پرداخت تا همه رفتند و سه نفر بیش نماندند. امام از آنان اجازه خواست؛ به اندرونی خانه‌اش رفت و مهمان نورسیده را با یاران خویش تنها گذاشت. [صد فکر پراکنده از ذهن مرد خراسانی گذشت: «امام می‌خواهد با منِ ابن ‌السبیل چه کند؟»] 🔹ادامه دارد... دوستان‌تان را نیز مهمان کنید🌺 ✅کانال حجت الاسلام احمد نژاد در ┄┅─═◈═─┅┄ 💠 https://eitaa.com/ahmadnezhaad_channel_110