و گاه انقدر خسته میشوی که دلت نبودن میخواهد ؛
نبودنی به طولِ چند ماه و به عرض تمام بودن های زهرماری ؛
نبودنی به وسعت تاریکی محض ؛
به عمق اقیانوس ؛
نبودنی مصداق مرگ اما نه خودِ آن ؛
همچو ورود به کمایی بدون وجود درد ؛
دوریی فارغ از لباسِ جسم و مکان ؛
گم و گور شدنی تهی از محدودیت . . .
#من