📸تصویر بدون شرح!!!
چطور شد که جامعهی اسلامی به محوریّت پیامبر عظیمالشّأن، بعد از پنجاه سال کارش به آنجا رسید که فرزند همین پیغمبر را با فجیعترین وضعی کشتند؟!
خواص در این پنجاه سال چگونه شدند که کار به اینجا رسید؟
بیانات در خطبههای نمازجمعه ۱۳۷۷/۰۲/۱۸
ابن زیاد به مسجد کوفه رفت و اعلان عمومی کرد که همه باید به مسجد بیایند و نماز عشایشان را به امامت من بخوانند!
‼️تاریخ مینویسد، مسجد کوفه مملو از جمعیتی شد که پشت سر ابن زیاد به نماز عشا ایستاده بودند!!
❓چرا چنین شد؟
بنده که نگاه میکنم، میبینم خواصِ طرفدارِ حق مقصرند و بعضیشان در نهایت بدی عمل کردند.
❓مثل چه کسی؟
❗️مثل شریح قاضی؛ شریح قاضی که جزو بنیامیّه نبود!
کسی بود که میفهمید حق با کیست. میفهمید که اوضاع از چه قرار است.
وقتی هانی بن عروه را با سر و روی مجروح به زندان افکندند، سربازان و افراد قبیلهی او اطراف قصر عبیداللَّه زیاد را به کنترل خود درآوردند.
ابن زیاد ترسید.
آنها میگفتند:
شما هانی را کشتهاید.
ابن زیاد به شریح قاضی گفت:
برو ببین اگر هانی زنده است، به مردمش خبر بده.
شریح دید هانی بن عروه زنده، اما مجروح است، تا چشم هانی به شریح افتاد، فریاد برآورد:
❗️ای مسلمانان!
⁉️این چه وضعی است؟!
⁉️پس قوم من چه شدند؟!
⁉️چرا سراغ من نیامدند؟!
⁉️چرا نمیآیند مرا از اینجا نجات دهند؟!
⁉️مگر مردهاند؟!
شریح قاضی گفت:
میخواستم حرف های هانی را به کسانی که دورِ دارالاماره را گرفته بودند، منعکس کنم؛ اما افسوس که جاسوس عبیداللَّه آنجا حضور داشت و جرأت نکردم!
❓جرأت نکردم یعنی چه؟
یعنی ترجیح دنیا بر دین!
ادامه دارد👇