♦️هر روز یک حکایت 🔹️در زمانهای قدیم زن و شوهری وسایلشان را برداشتند و به ده همسایه رفتند و مهمان دوستشان شدند. نه یک روز نه دو روز نه سه روز بلکه چند هفته ای آنجا ماندند. یک روز زن صاحبخانه که از پذیرائی آنها خسته شده بود به شوهرش گفت: بیا یک فکری کنیم شاید بتوانیم این مهمانان سمج را از اینجا بیرون کنیم. با همدیگر مشورت کردند دست آخر زن گفت امروز تو که از بیرون آمدی بنا کن به کتک زدن من و بگو چرا به کارهای خانه نمی رسی و هرچه میگویم گوش نمیکنی و من با گریه و زاری میروم پیش مهمان‌ها میگویم شما که چند هفته است منزل ما هستید و امروز هم میخواهید بروی آیا در این مدت از من بدی دیدید؟ شاید به این وسیله خجالت بکشند و بروند. مرد قبول کرد و روز بعد که از سرکار به خانه آمد بنا کرد با زنش اوقات تلخی کردن و دست به چوب برد و بنا کرد به کتک زدن زن. زن گفت چرا مرا میزنی؟ شوهر گفت نافرمانی میکنی. زن گریه کنان به مهمانان پناه برد و گفت شما که چند هفته است منزل ما هستی و امروز دیگر میخواهید بروید آیا از من نافرمانی دیده اید؟ زن مهمان با خونسردی گفت: ما چند هفته است اینجا هستیم و چند هفته دیگه هم خواهیم ماند، اما از چشممان بدی دیدیم از شما ندیدیم. اخبار خراسان جنوبی در تلگرام👇 @akhbarkhorasanjonubi پاتوق خراسان جنوبی ها در اینستاگرام👇 instagram.com/_u/akhbarkhorasanjonubi