خاطره یکی از عزیزان : 🔹یکبار اصلا اوضاع روحی خوبی نداشتم ، خیلی پریشان و ناآرام بودم ، مدت ها بود که به دلایلی اینطور بودم ، فکر هم میکردم حالا حالا ها ادامه داشته باشه. تا اینکه به طور اتفاقی مجبور شدم یه ختم صلواتی رو برای حل مشکل یه عزیزی قبول کنم ، یعنی حوصله این همه صلوات فرستادن رو نداشتم ولی شرایط طوری شد که مجبور شدم قبول کنم و شروع کردم هر روز صبح ۱۰۰۰ تا صلوات برای ختم صلوات حل مشکل اون شخص میفرستادم چند روزی بیشتر نگذشته بود، قبل از اینکه ختم تموم بشه، کم کم حالم بهتر میشد تا اینکه به کلی از اون پریشونی خارج شدم و اوضاعم خیلی رو به راه شد و به تبع تونستم به خیلی از مشکلات و عقب موندگی هام رسیدگی کنم...