هدایت شده از ✍﷽ نکته های طلایی
✅توصیه های امام مهدی علیه السلام 💐سید احمد رشتی گوید: عازم سفر حج بودیم، در یکی از منازل بین راه حاجی جبار که جلودار قافله بود نزد ما آمد و گفت: این منزل که در پیش داریم ترسناک است، زودتر آماده شوید تا به همراه قافله باشید و از ما جدا نمانید. 🌾حدود دو ساعت و نیم حرکت کردیم و از منزل قبلی بین راه دور شدیم که هوا تاریک شد و برف شروع به باریدن کرد بطوری که دوستان هر کدام سر خود را پوشاندند و سرعت به راه خود دادمه دادند اما من هر چه کردم که با آنها همراه باشم موفق نشدم و تنها در بین راه ماندم. از اسب پیاده شدم و در کنار راه نشستم، بسیار مضطرب بودم، پس از قدری فکر کردن به این نتیجه رسیدم که همین جا بمانم تا صبح شود و به همان منزلی قبلی برگردم و با چند نفر نگهبان به قافله برسم. در همان حال در برابر خود باغی را مشاهده کردم که در آن باغبانی بود و بابیل خود به درختان می زد تا برف آنها فرو ریزد. باغبان پیش آمد و با کمی فاصله برابر من ایستاد و فرمود: تو کیستی؟ 🌺عرض کردم: دوستان همراه من رفتند و من ماندم و راه را هم نمی دانم. 🌹فرمود: نافله (نماز مستحبی) بخوان تا راه را پیدا کنی. مشغول خواند نافله شدم. پس از آن دوباره آمد و فرمود: نرفتی؟ عرض کردن: و اللّه راه را نمی دانم. 🌹فرمود: جامعه (زیارت جامعه کبیره) بخوان. من جامعه را حفظ نبودم اما برخاستم و تمام زیارت جامعه را از حفظ خواندم. دوباره آمد و فرمود: هنوز نرفتی؟ اینجا هستی؟ بی اختیار گریه کردم و گفتم: هنوز نرفته ام راه را نمی دانم. 🌹فرمود: عاشورا (زیارت عاشورا) بخوان. من زیارت عاشورا را هم حفظ نبودم اما برخاستم و زیارت عاشورا را بطور کامل با صد لعن و صد سلام و دعای بعد از آن خواندم که دیدم باز آمد و فرمود: نرفتی؟ هستی؟ عرض کردم: نه تا صبح هستم. ❤️فرمود: الان، تو را به قافله می رسانم. سوار الاغی شد و فرمود: پشت سر من سوار الاغ شو! من هم سوار شدم و افسار اسبم را در دست گرفتم ولی اسب حرکت نکرد: افسار اسب را به دست گرفت و اسب حرکت کرد. آنگاه دست خود را بر زانوی من گذارد و فرمود: شما چرا نافله نمی خوانید؟ 🌹نافله، نافله، نافله. باز فرمود: چرا شما عاشورا نمی خوانید؟ 🌹عاشورا، عاشورا، عاشورا. سپس فرمود: شما چرا جامعه نمی خوانید؟ 🌹جامعه، جامعه، جامعه. آنگاه یک مرتبه برگشت و فرمود: آنها رفقای تو هستند که لب جوی آب فرود آمده اند و برای نماز صبح وضو می گیرند. من از الاغ پایین آمدم که سوار اسب خود شوم اما نتوانستم. او کمک کرد و مرا سوار اسب کرد و سر اسب را به طرف دوستانم گرداند. 👌من در آن حال به این فکر فرو رفتم که این شخص چه کسی است که به زبان فارسی سخن می گوید در حالی که در آن منطقه همه مسیحی بودند و با زبان ترکی صحبت می کردند، از طرفی چگونه به این سرعت مرا به دوستان خود رسانید پشت سر خود نگاه کردم هیچ کس را ندیدم و اثری از او مشاهده نکردم. 📚نجم الثاقب، ص 250 و 215. ❤️ لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم 1⃣ 🙏 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی براساس قرآن و عترت، می باشد. 👇 http://eitaa.com/joinchat/2202992642C3b84b8c62e 👆 💕سایر متن های کاربردی و ارزشی را در این کانال دنبال کنید. 💝کپی آزاد است. 👇 https://eitaa.com/m_serat 👆 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم