نه عمویی که کُند سیر لبی عطشان را... نه برادر که کُند سینه سِپر طفلان را... جگرش سوخت و از گریه نفس بند آمد، غُنچه گُل می شِکُفد، دستِ پدر باران را... 🏴🏴🏴🏴🏴 @aksneveshtehEitaa