#رمان......
#دختری_ازماه_جوزا..........
#قسمت_هفتم......
مهدیار ـ از اون عملیات یک هفته می گذره و این هفته هم یک عملیات جدید داریم ولی این بار در تخصص خودمون . ولی من هنوز نمی دونم چرا دفعه قبلی کار بخش موا مخدر و بر عهده ما گذاشتن؟ آخه به ماچه که بریم قاچاقچیای مواد مخدر رو دستگیر کنیم ؟ حالا بیخیال مهم اینه که الان یه عملیات سخت در انتظارمون ، دستگیری یک گروه قاتل که دارن پلیسارو می کشن ! تا الان پنج تا از بهترینای پلیسا رو کشتن که دوتاشونم بازنشسته بودن و تنها وجه اشتراکشون هم حضور در عملیات دستگیری گروه قاتلای سیاه بود ! این گروه در سال 1379 فعالیت می کرد ، اما همه ی اعضای اون گروه سال بعد دستگیر و کشته شدن ! و حالا کی این گروه و اداره می کنه؟ و چه نیتی داره ؟ قدم اول برای دستگیری این گروه تازه تأسیس قاتل!
مهدیار : خیلی خب آمار خانواده های اعضای اون گروه رو در آوردی؟
بردیا : بله فقط سه نفرشون بچه داشتن ؛ رئیس گروه و معاونش هر دو یک پسر و تک تیر اندازشون یه دوقلوی دختر و پسر که هر چهار تاشون توی مدرسه فوق العاده پرخاشگر بون و هر روز مدرسشون رو بهم می ریختن و چند بار از چند مدرسه اخراج شدن ولی جالب اینجاست که پسرا توی هر مدرسه ای که می رفتن باهم بودن اما تنها بودن دختره هم باعث ضعیف بودنش نبوده اون یه تن کل مدرسرو نابود می کرده!
ـ الان کجان ؟
ـ تقریبا یک ماه و نیم که ناپدید شدن!
ـ پس به احتمال زیاد کار خودشون ! ازهمه افرادی که در دستگیری اونا شرکت داشتن ، مراقبت ویژه کنیند!
ـ راستش داریم این کار و می کنیم و ...
ـ و چی ؟
ـ و پدر شما هم توی اون عملیات شرکت داشته !
ـ پس دنبال پدر هم میان !
به شکلی که خودشون متوجه نشن از پدر و مادرم مراقبت کنین !
ـ چشم !
مهدیار ـ الان پنج روز که از آخرین قتلشون می گذره و هنوز هیچ اقدامی نکردن و این ترس منو بیشتر می کنه، چون نشون می ده دارن برای نقشه مهم تری آماده می شن !
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
عکس نوشته ایتا ===👇===
@aksneveshteheitaa