🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 این رشته‌های سپید، تار و پود سال‌های گذشته‌اند... سال‌هایی که زبانم، از تو گفت و چشم‌هایم باریدند تا دیگران بدانند که گفتنم، همگام باور است. اینک، پناه برده به پرده شب، به سوی تو آمده‌ام... نیامده‌ام، رَمیده‌ام... از دیگران، نه! از خود رمیده‌ام که مدام تو را یافته و گم کرده‌ام. عزیز دل! در کدام روز تقویم نود، بلیتِ حجاز را حتی در صفی طویل هم نخواهیم یافت... چون تو چهره گشوده‌ای؟ در کدام روز تقویم نود، زیر بالش سپید خواب شبانه‌ام، دعوت‌نامه پیوستن به تو را خواهم دید؟ در کدام روز از تقویم نود، بهشت را به ایستادنِ کنار تو خواهم فروخت و از لَحَد، به اسم دلاویز تو برخواهم خاست؟ در کدام روز از تقویمِ آینده نزدیک، وبلاگم را به پاس نخستین سخنرانیِ همگانی‌ات به روز خواهم کرد؟ در کدام روز از تقویمِ آینده نزدیک، تازه‌ترین شعرم را برای اصلاح، مقابل چشم‌هایت خواهم گذاشت؟ در کدام روز از تقویمِ آینده نزدیک، همسایه تازه‌اخراج‌شده را به کار پیشینش خواهی گمارد تا آشنای کسی، جای کسی را اشغال نکند؟ ... در کدام روز، جشن‌ها نیز هفتگی و دهگی خواهند شد؟ ...آن روز، من کجایم؟... با توأم یا بی تو؟ 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 @alamat_zoohoor