👌داستانی کوتاه
💠ترس از ریا
روزی جناب آیت الله ملّا عبدالله تستری"رحمة الله"به خدمت شیخ بهایی رفت. مدتی گذشت و وقت نماز شد شیخ بهایی گفت: آقای ملّا عبدالله بفرمایید جلو اقامه کنید ملّا عبدالله بسیار تعجب کرد و گفت: "شما شیخ بهایی پشت من نماز بخوانید؟شیخ بهایی گفت: می خواهم پشت سر شما نماز بخوانم.
ملّا عبدالله رفت جلو اقامه نماز کند تا ایستاد یک مرتبه از اتاق رفت بیرون. شیخ بهاییبا دیدن این حرکت دنبال ملّا عبد الله رفت، پرسید:چه شد؟ ملّا گفت می خواهی بدانی چه شد: من می خواستم نماز بخوانم ام یک دفعه در درونم فکر کردم عبد الله عجب کسی شده ای که شیخ بهایی با این عظمت پشت سر تو نماز می خواند یک مرتبه این احساس را کردم دیدم که این نماز برای خدا نیست دیگر حاضر نشدم بایستم. شیخ بهایی گفت شما دیگر حق نداری تقلید کنی تقلید برای تو حرام است. آیت الله ملّا عبدالله از آن روز به بعد دیگر یک عمل مباح انجام نداد حتی اکل وشرب راتا مستحبش نمی کرد انجام نمی داد.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚وصایای پیامبر اعظم(ص)به امیر المومنین(ع) جلد ۱ صفحه ۲۵
https://eitaa.com/Akhlaghei