شهلا حاجی شاه خواهر شهیده «شهناز حاجیشاه» در وصف شهادت خواهرش گفته است: «به هر زحمتی بود، خودم را به بیمارستان رساندم، چه میدیدم؟! زنان و مردان بی دست و پا، پیکرهای بی سر، پارههای گوشت، کودکان زخمی و نیمه جان! مشغول شدم. من که حتی تحمل دیدن یک جراحت ساده را نداشتم، حالا تا مچ پا در خون بودم... خواهرم (شهناز) را دیدم و جلو رفتم، اما او بیتوجه به من کار میکرد. در چهره تمام بچهها، فقط درد و اندوه بود. مدام زخمی و شهید میآوردند. بیشتر آنها از کوی طالقانی و پایین شهر بودند... با اینکه بیخوابی و تلاش و اضطراب توانم را گرفته بود، باید میماندم. احتیاج به کمک بود. صبح با خواهری برای نماز رفتیم. پشت سر هم مجروح و شهید میآوردند. بعد از ظهر برای شناسایی شهدا رفتیم. خیلی از مادران و زنان، شهدا را میشستند؛ فرزندان یکدیگر را، بچه های خودشان را، اشک میریختند و میشستند. بعضی هم قبر میکندند... چند روز بعد که خواهرم شهید شد و میخواستیم او را دفن کنیم، جلو مسجد جامع، برادرم حسین را دیدم. به او گفتم: «بیا میخواهیم شهناز را دفن کنیم» گفت: «من نمیآیم. عراقیها از دروازه شهر وارد شدهاند و جنگ تن به تن شروع شده. آنجا بیشتر به من احتیاج است...» در بهشت شهدا آبی برای غسل دادن خواهرم نبود. آقایی گفت: «احتیاج به غسل ندارد...» در حالی که گلولههای توپ در نزدیکی ما فرود میآمد، مادرم با دستهای خودش خواهرم را در قبر گذاشت و خطاب به شهناز گفت: «دعا كن كه در جنگ پيروز شويم و دل امام شاد شود.» برادرهايم با دست روی يک سنگ نام و نشان شهنار را مینویسند و بعدها با همين نشانهها توانستيم قبر وی را پيدا كنيم.»
#الگوی_خودسازی
#واحد_امور_شهدا_و_دفاع_مقدس
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
#کنگره_ملی_شهدای_استان_اصفهان
#ستارگاندرخشان
#شهیدوطن
https://eitaa.com/albom_shohada
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─