مادر محسن میگفت:
محسن سر از سجده برداشت
دیدم نم اشکی از گوشهی چشمانش سرازیر شده
گفتم محسن، مادر، چه دعایی کردی
گفت: دعای شهادت
و من اشتیاق شهادت را در کلامش دیدم
او با این جملات، مرا آماده میکرد
و خودش مُهیا میشد برای پرواز..
https://eitaa.com/albom_shohada