حضرت آقا: آن متانت و بردبارى و حلم امام؛ اگر در یک مجلس صد نفر حرفهایى میزدند که امام آنها را قبول نداشت، تا لازم نمیدانست حرفى نمیزد و سکوت میکرد. حالا در حضور آدم معمولى تا یک کلمه بگویند که برخلاف عقیده‌اش باشد، طوفانى در روحش به وجود می‌آید که جواب بدهد! نخیر، امام این‌جورى نبود؛ مگر آن‌وقتى که لازم میدانست؛ آن‌وقت بدون اینکه کسى حرفى هم بزند عقیده‌ی خودش را میگفت، امّا آن‌وقتى که لازم نبود، اگر صد نفر هم حرف میزدند [حرفى نمیزد]؛ دیدید دیگر در وصیّت‌نامه‌ی ایشان، ایشان در آخر وصیّت‌نامه چند جمله اضافه کردند که من در مجلس خبرگان خواندم؛ یکى از آنها این است که حرفهایى به من نسبت میدهند که خلاف واقع است؛(۳) از این قبیل بود. من رفتم خدمت ایشان در زمان بنی‌صدر، ایشان گفتند: این حرفهایى که این به من نسبت میدهد، از قول من میگوید، همه‌اش خلاف واقع است. چون او در سخنرانی‌هایش گاهى میگفت که امام این‌جور گفته، [نظر] امام این‌جور است؛ چیزهایى را به‌عنوان نظر امام ذکر میکرد. خب، این خصوصیّتى ممتاز بود که حرفى که زده میشد او را برنمی‌آشفت و فوراً تحریک نمیکرد که حالا جواب بدهد و آنچه را به نظرش درست است بگوید؛ عجله‌اى نداشت. این متانت، این بردبارى، این حلم، این تسلّط بر نفْس، این سعه‌ی صدر، در هر کسى باشد، او یک انسان بزرگى است.۱۳۶۸/۰۳/۱۸