: به همین سادگی... ✍روح الله کریمی خویگانی هفته گذشته یکی از همکارانمان در دانشگاه به رحمت خدا رفت. خدایش بیامرزد. نمی دانم چرا یک لحظه خودم را جای ایشان گذاشتم. با خودم گفتم فرض کن الان شما فوت شده بودی، به نظرت همکاران چه می کردند؟ به همین خاطر عزمم را جزم کردم که واکنش همکاران را رصد کنم. یک مراسم کنار مقبره شهدای گمنام در حد دو ساعت، چند پیام اطلاع رسانی و تسلیت در گروه های مجازی همکاران و یک پیام در اتوماسیون دانشگاه! همان روز در ادارات چند دانشکده و ستاد دانشگاه هم سری زدم! همه سر کارشان، مشغول به امور روزمره... گویا هیچ اتفاقی نیفتاده بود... روز بعد که عادی تر از روز قبل و بالاخره روز سوم همه چیز به روال قبل. خیلی دلم برای خودم گرفت! واقعاً بعد از اینکه ما می میریم، چقدر زود فراموش می شویم! قطار دنیا ما را پیاده می کند و به حرکتش ادامه می دهد، گویی آب از آب تکان نمی خورد و تو خود را سرزنش می کنی که چرا من اینقدر دنیا را جدی گرفته بودم و آرزوهای طویل داشتم... به همین سادگی... چند روز که می گذرد حتی اگر تصویرمان بر در دیوار باشد، آنچنان عادی می شویم که گویا هیچوقت نبوده ایم... گویا بود و نبودمان فرقی نمی کند! القصه یاد آن فرمایش امام علی ع افتادم که وقتی از صفين بازگشته بود، گذارش به گورستان بيرون كوفه افتاد و خطاب به مردگان چنين فرمود: اى ساكنان خانه هاى وحشتزا و محله هاى تهى و گورهاى تاريك! اى در خاك غنودگان، اى غريبان، اى ترسندگان! شما در رفتن بر ما پيشى گرفته ايد و ما از پى شما مى آييم. اما خانه هايتان، ديگران در آنها آرميده اند! و امّا زنانتان، ديگران آنان را به زنى گرفته اند! اما اموالتان به ميان ديگران تقسيم شده! اينها خبرهايى بود كه ما داشتيم، شما چه خبر داريد؟ [سپس، به اصحابش روى كرد و فرمود:] اگر اينان رخصت سخن گفتن مى داشتند، به شما مى گفتند كه بهترين توشه ها پرهيزگارى است! https://eitaa.com/alemafzal 🔻متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب‼️ 👌این جوانمرد، همیشه با و‌ضو بود. 🔰می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه......!! 🔹هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. 🔹اگرمشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.» 🔹وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد. 🔹گاهی برای اینکه بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است. 🔹گاهی هم پول را میگرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری. 🔹گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.» 💢عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست.....!!💢 🌷این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید. ✅''شهید عبدالحسین کیانی'' همان ''جوانمرد قصاب'' است! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ شادی ارواح طیبه شهدا صلوات ظرفیتش همینه! ✍ روح الله کریمی خویگانی خانمی در جلسه مشاوره از بی مهری شوهرش خیلی گله مند بود. می گفت دیگه خسته شدم. این همه محبت می کنم، عشق می ورزم ولی آقا به اندازه‌ی یک دهم من هم بلد نیست مهرورزی کنه. وقتی با آقا تنهایی صحبت میکردم فهمیدم همسرش رو خیلی دوست داره و از نظر خودش تمام تلاشش رو می کنه ولی خانم راضی نمیشه... یاد این جمله ی بی نظیر گابریل گارسیا مارکز افتادم که می گفت: «اگه کسی تو رو آنگونه که دوستش داری، دوست نداره، این دلیل نمیشه که تو رو با تمام وجودش دوست نداشته باشه». ممکنه تو به اندازه‌ی یک سماور همسرت رو دوست داشته باشی و اون تو رو اندازه‌ی یک لیوان. اگر چه اون کمتر از تو، تو رو دوست داره اما تمام وجودش همینقدره. نمی خوام بی مهری برخی از مردها را توجیه کنم، بلکه می خوام نمود رفتاریشون رو توضیح بدم. برخی مردها(و حتی برخی خانم ها) ظرفشون برای محبت ورزی کوچیکه، چون محبت ورزی رو یاد نگرفته اند، توی خونه ای بزرگ شده اند که این رفتارها را از پدر و مادرشون ندیده اند‌. نه تنها محبت کردن، هدیه دادن، زیبا صدا کردن همدیگر رو ندیده اند، بلکه دائم مورد سرزنش، کتک، تحقیر و تهدید قرار گرفته اند. برای همین، حتی وقتی می خوان عاطفه ورزی کنن، چون ظرفشون کوچیکه، به چشم نمیاد. خانم ها نمی خوام بگم باید سوخت و ساخت ولی می خوام بگم وقتی از این زاویه به قضیه نگاه کنید، قضاوتتون و حتی تصمیم گیری تون تغییر می کنه.