ت. مهربان بود، خوش رفتار بود. آسیه به فرعون گفت "غرة عين لى و لك " این بچه را نگه دار این نور چشم ما میشود، فرعون به خاطر آسیه قبول کرد. البته همین آسیه بعدا که در برابر بحث خدا مقابل فرعون ایستاد، همین فرعون "وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ" چهار دست و پای آسیه را میخ کرد اما آن دورهای که آسیه در تقیه بود و ایمان خود را ظاهر نکرد، فرعون با او خوش رفتاری میکرد. این دو خصوصیت را در روایت دارد. خدا عمر فرعون را در دنیا زیاد کرد. خدا تلافی میکند، عمرش را زیاد کرد.
در ارتباطاتمان بیتکلف باشیم
من میخواهم این را عرض کنم، *بیتکلفی*. عزیزان، رفقا، همه شما که اینجا هستید جزء خواص جامعه هستید. یکی از مشکلات این است که خواص جامعه تکلف دارند و این باعث میشود که عوام درست نتوانند با خواص جامعه ارتباط برقرار کنند و این جامعه را آلوده و فاسد میکند. مسئولی که وقتی عوام میخواهند پیشش بروند، این عوام یک ذره به لکنت بیفتند، این مسئول بنده شیطان است، این مسئول فرسنگها با پیغمبر فاصله دارد. چرا؟ چون وقتی کسی خدمت پیغمبر اکرم(ص) آمد، ذرهای به لکنت افتاد، پیغمبر اکرم سرش را به سینه خود چسباندند، فرمودند "هَوِّن علیک" راحت بگیر، من پسر خانمی هستم که مرا در بیابان بزرگ کرده(حلیمه)، من با دست خودم از بز شیر میدوشم. من هیچکسی نیستم یک بنده خدا هستم. یهودیها آمدند پیش امیرالمؤمنین گفتند یا علی، پیامبر اکرم کی فرصت دارد؟ یک وقتی بگیر ما با پیغمبر صحبت کنیم. امیرالمؤمنین پیش پیغمبر اکرم آمدند. فرموند یا رسول الله یک گروهی از یهودیها هستند از شما وقت میخواستند. حضرت ناراحت شدند! گفتند یعنی چه وقت میخواستند؟ من مثل همه مردم در مسجد نشستم. پیغمبر جوری بین مردم مینشستند که اصلا کسی نمیفهمید کدامشان پیغمبر است. آقا پیغمبر کدامتان است؟ لباسشان، نگاهشان، رفتارشان. چرا ما ادا اصول در میآوریم؟ چرا کلمات قلنبه سلنبه به کار میبریم؟ چرا وقتی یک چیز را نمیتوانیم یا نمیدانیم ادایش را در میآوریم که من میدانم یا میتوانم؟
بی تکلفی از دلایل محبوبیت پیامبر
خدا شهید مطهری را رحمت کند، یک کتابی به نام حماسه حسینی دارند، آنجا درباره شیوههای تبلیغی پیغمبر خیلی زیبا صحبت کردند و سیره نبوی. هر دو تکرار شده است. آنجا میگویند مهمترین چیزی که پیغمبر را محبوب کرد، مردم خود را برای پیغمبر میکشتند. (خود را برای پیامبر میکشتند! وقتی پیغمبر اکرم فتح مکه کردند، آب وضوی پیغمبر، یک قطره روی زمین نیفتاد. وقتی پیغمبر فتح مکه کردند، محاسن و موهای خود را اصلاح کردند، یک دانه موی پیغمبر روی زمین نیفتاد. پیغمبر رهبری بودند که عاشق درست کردند. حضرت آقا در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن میفرماید که معاویه وصیت کرد که موی پیغمبر را همراه من دفن کنید، خدا به احترام این مو، من را عذاب نمیکند، این مو را پدر ابوسفیان در فتح مکه توانسته بود از پیغمبر بگیرد، آنجایی که پیامبر خودشان محاسنشان را کوتاه کردند.) پیغمبر محبوب بود. عبدالله ذولبجادتین، پسر پولدارترین شخص در مدینه است، با دو تا لنگ خدمت پیغمبر میآید. پیامبر اکرم یک خندهای کردند گفتند این چه وضعش است؟ چرا اینگونه آمدی؟ میدانستند این کیست. (آقایی که در ایتالیا پولدار بود و پسرش به شهادت رسید، اسمش چه بود؟ ادوراد آنیلی) میگفت این ادوارد آنیلی است برا خودش! پسر پولدار مدینه است. چرا این شکلی آمدی؟ گفت آقا عاشق شما شدم، به بابام گفتم میخواهم مسلمان شوم، بابام گفت حق نداری هیچ چیز از پول و ثروت، مال خودت باشد، گفت همهاش برای خودت، میخواستم پیش شما بیایم بابام گفت بایست پیراهنت که هست! پیراهنت را هم در بیاور. گفت پیراهن و شلوارم را درآوردم با دوتا لنگ پیش شما آمدم. اسمش عبدالعزی بود، حضرت فرمودند اسم تو عبدالله است. بهش گفتند عبدالله ذولبجادتین. عاشق درست کرد. چرا عاشق درست کرد؟ شهید مطهری میگوید رمزش این بود که پیغمبر تکلف نداشتند بعد خود شهید مطهری میگوید من رفتم نجف آباد تبلیغ کنم، داشتم از این طرف خیایان به آن طرف خیابان میرفتم، یک پیرمردی وسط خیابان جلوی من را گرفت، آقا وایسا ببینم! گفت من ایستادم. پیامبر داشتند به مسجد میرفتند، جوانی وسط کوچه گفت آقا کارت دارم، پیغمبر گفتند بفرمایید، گفت بشین. پیامبر گفتند من الان کار دارم باید برم مسجد. گفت نه! گفتند باشد مینشینم. کف زمین نشستند، وسط کوچه بین راه یک گوشهای نشستند. بفرمایید، گفت یا رسول الله میخواهم زنا کنم، میخواهم فحشا کنم. حضرت یک لبخندی زدند و فرمودند: خوب. فقط ببین! دوست داری یک نفر با خواهرت همینجوری {رفتار} بکند؟ گفت: نه. با مادرت؟ نه. ببین! محور اخلاق این است که آنچه که برای خودت میپسندی، برای دیگران هم بپسندی.
روایت امام صادق(ع) دربارۀ محور اخلاق
آمد به امام صادق گفت که: «آقا میتوانم وقتی خانمها دارند رد میشوند از پشت بهشان نگا