امشب وسط خیابون پلوس ماشین خرد شد!
مجبور بودم با احتیاط بیام تا نزدیکای خونه ماشینو پارک کنم چون تعمیرگاهها همه بسته بود
تو راه خیلی اعصابم بهم ریخته بود، تو فکر تعمیرات و... بودم
همینطوری که داشتم فکر میکردم چون پلوس خراب بود فرمون یه دفه میومد سمت چپ دوباره صاف میشد، هی میومد سمت چپ دوباره صاف میشد، توجهم رفت سمت فرمون با خودم گفتم: «چه جالب انگار یکی داره سمت چپشو قلقلک میده این فرمونم کج میشه میاد سمت چپ میگه: ووی نکن، هی دوباره قلقلک میده، اینم میگه: ووی نکن دیگه، بعدشم غش غش میخنده»😂
هیچی دیگه همین نکتهی کوچیک کلی از مسیر دلمو شاد کرد تا بالاخره رسیدم خونه
بعدشم که بچهها رو دیدم کلا حواسم از مشکلات مسخرهای مثل خورد شدن پلوس پرت شد و رفت سراغ مشکلات بزرگتر!😂
نتیجهی اخلاقی؛
خیلی چیزا تو زندگیمون اصلا ارزش غصه خوردن نداره...