اربعین آمد و من دور ز مولا ماندم
در سرم بود به دیدار روم، جا ماندم!
تشنگان بر لب دریا همه سیراب شدند
تشنهلب من ز چه نوشم، که به صحرا ماندم؟
میبَرد رشک، دلم بر سفر چلچلهها
چونکه من بال و پرم نیست، در اینجا ماندم
یک به یک بندِ دلم در وزشِ بالِ نسیم
تا که پیغام رساند که به سودا ماندم
آنکه را رخصت دیدار بدادند، خوش است
نشد افسوس که پروانهام امضا، ماندم
هر کجا موکبی، آنجا بکند قافله سر
کاروانِ دل و حسرت که چرا واماندم؟
بر دو سو چشمه انوار ز بین الحرمین
حسرتم گشته دو چندان، تک و تنها ماندم
یک طرف ماه و در آن جانب دیگر خورشید
غصّه بسیار، از اینجا و از آنجا ماندم
دور ششگوشه گرفتند و زیارت کردند
من در این گوشه دل، همرهِ نجوا ماندم
کی نصیبم شود آن روضه رضوانِ نجف
تا نگویم به خودم باز دریغا ماندم!
میکند از دل من زمزمِ شوقی فَوَران
شرح دل را نتوان گفت که من جا ماندم!
سیدمهدی صدرالحفاظی
•┈┈••✾••┈┈•
آدرس کانال در ایتا و تلگرام
🌹
@alikhademi110🌹