💢خلاصه ارائه حجت الاسلام حاج‌ابوالقاسم:💢 - ما نیازمند مسیر فکری برای اتصال روحانیت به دولت هستیم. وگرنه صرف دفاع از عملکرد دولت در برابر روحانیت، دغدغه ما نیست. ما نیازمند همفکر شدن هستیم و باید به دنبال مدلی برای آن باشیم. - سؤالی که مطرح است این است که چه کنیم تا فکرها به هم نزدیک شود و تحمل طرفینی در این مسیر داشته باشیم. ـ مسأله دیگر بحث آزاداندیشی است اما مرز آن با هرج‌ومرج فکری باید مشخص شود. باید بتوان سامانی به اندیشه‌ها داد که در نهایت یک حرکت رو به جلو و نه یک درگیری و دعا نصیب ما شود. - دو مدل را می‌توان مورد توجه قرار داد: الف) مدل نگاه هم‌عرض به فکرها؛ باید به فکر همدیگر احترام گذاشت و با مدارا همدیگر را تحمل کرد. هر کسی حظی از حقیقت دارد و اینم مدل در اندیشه غربی بیش‌تر دنبال می‌شود و مبنای این مدل از تعامل فکری، نسبی‌گرایی در اندیشه است. اینکه بگوییم هرکسی حظی از حقیقت دارد، با مدل اندیشه حق و باطل، در تعارض است. این مدل در واقع شرکت تعاونی حقیقت است؛ همه ما به نحوی در حقیقت سهیم هستیم. معنای تعاونی این است که همه دارای منافعی هستیم و برای به رسمیت شناخته شدن منافع خود، باید به منافع دیگری نیز احترام گذاشت. غربی‌ها در جنگ نیز، همه را در منافع سهیم می‌کنند؛ زیرا آن‌ها به شدن عمل‌گرا هستند و اساساً فکر و اندیشه برای آن‌‎ها زیاد مهم نیست بلکه محصول و نتیجه اهمیت دارد. ب) مدل نگاه هرمی به تفکر؛ ما هرمی را ترسیم می‌کنیم که در قله آن، یک تفکر برتر قرار می‌گیرد و در دامنه آن، تفکرات دیگری. در این مدل هرمی، هر فکری در جای خود قرار می‌گیرد و یک تعایش به معنای صحیح میان آن‌ها اتفاق می‌افتد. - غالباً ما میان دو مفهوم دانش و اندیشه تفاوت می‌گذاریم، اما چنینی تفاوتی در روایات و احادیث یافت نمی‌شود. ما با عبارت علم نافع و غیرنافع مواجهیم؛ علم غیرنافع علمی است که در مرتبه دانسته‌ها مانده و به مرحله عمل منتهی نشده و علم نافع آن است که به مرحله عمل ختم شده است اعم از عمل درونی و جوانحی؛ چه عمل بیرونی و جوارحی و چه عمل اجتماعی. حتی در حوزه مسائل اخلاقی نیز این امر جاری است. اگر علم امتداد پیدا کند و در درون انسان به راهبردهایی جهت ساخت ارزش‌های اخلاقی تبدیل شد به علم نافع تبدیل می‌شود. - آن چیزی که به دانش و اندیشه تعبیر می‌شود باید ناظر به علم نافع و غیرنافع تعبیر شود. اگر علمی با طرق تحقق همراه شد، این علم میدانی و نافع می‌شود و اگر همراه نشد، علم غیرنافع خواهد بود. این مسیر تحقق علم را اندیشه می‌دانندو اندیشه مابازای قرآنی و روایی ندارد مگر اینکه همان علم نافع اگر بخواهد نافع شود، باید از مسیر راهبردهایی بگذرد که تحقق راهبردها را تسهیل می‌کند. - اینکه رهبری را اندیشمند بدانیم و نه دانشمند، یک خطای بزرگ است؛ ایشان هم دانشمند است و هم اندیشمند. اساساً بدون دانشمندی، اندیشمندی معنا ندارد. چراکه باید چارچوب کلان در ذهن باشد و براساس آن یک راهبردی را طراحی کند برای میدانی شدن آن علم. همان چیزی که در حوزه است اگر کنار گذاشته شود، به این معناست که امام و آقا را از درون تهی کرده‌ایم. امام اگر یک اندیشه‌ورز است و اندیشه انقلابی دارد، این اندیشه مبتنی بر دانش دینی امام است؛ آن دانشی که مبنا و پایه هر حرکتی در مسیر انقلاب امام است. - برای همدلی در فکر و اندیشه، نیازمند مدل هرمی هستیم که در قله آن یک دانشمند و علاوه‌بر آن اندیشه‌ورزی نیز در سطح کلان می‌کند؛ راهبردهای کلان به ما توصیه می‌کند. یک پله پایین‌تر و در دامنه قله، اندیشه‌های ان دانشمند برتر برای مرتبه پایینی تبدیل به دانش می‌شود و او یک پله کار را به مرحله پایینی نزدیک‌تر می‌کند با اندیشه‌ورزی خود. در این سلسله مراتب، اندیشه این شخص نیز برای عده‌ای تبدیل به دانش می‌شود و بر پایه آن اندیشه‌ورزی میکنند و راهبردهای کلی را به راهبردهای جزئی‌تر تبدیل می‌کنند تا به میدان عمل برسد. https://eitaa.com/alimohammadi1389/620