✅ علامه طباطبایی چگونه علامه شد؟! آیت الله حسینی طهرانی: 🔸در روز سوّم شهر جُمادى الاولى 1407 ه.ق كه صديق و سرور ارجمند جناب آية الله حاج شيخ صدر الدّين حائرى شيرازى به مشهد مقدّس مشرّف بودند، فرمودند: من از أخ الزّوجة خود جناب حجّة الإسلام حاج شيخ حسن آقا پهلوانى نمكى طهرانى شنيده بودم كه درباره علّامه مى‌گفتند كه: ايشان گفته‌اند: در زمان كودكى هيچ فكر ايشان خوب كار نمى‌كرد و مطالب استاد را نمى‌فهميدند؛ بالاخره در بيابان سجده‏اى بجا آوردم و با خدا گفتم: يا مرگ يا فهم! 🔸من مترصّد بودم كه در موقع مناسبى اين مطلب را از ايشان بپرسم، تا يك سفر كه علّامه با دامادشان جناب مرحوم حجّة الإسلام قدّوسى به شيراز تشريف آوردند، در وقتى كه من نزد ايشان تنها بودم، كم كم شروع كردم بدينگونه مطلب را به ميان آوردن كه: شما حاضريد اگر من سؤالى داشته باشم جواب دهيد؟! ايشان فرمودند: چه ضرر دارد؛ اگر بدانم مى ‏گويم! من عرض كردم: مطلب راجع به خود شماست؛ اگر حتماً مى‏ دانيد كه بپرسم جواب مى ‏دهيد، من بپرسم و گرنه از سؤال خود صرف نظر كنم! ايشان فرمودند: بفرمائيد! اگر بدانم مى ‏گويم. 🔸من عرض كردم: اينطور شنيده شده است كه: شما در سنّ طفوليّت درسها را ادراك نمى ‏كرده‏ ايد و بعداً سجده‏ اى بجاى آورده ‏ايد و خداوند به شما عنايتى فرموده است كه در مشكل‏ترين مسائل علمى جوابش بدست مى ‏آيد؛ اينطور است؟! تا من اين جملات را گفتم، ديدم حال علّامه متغيّر شد و رنگ چهره شان تند شد بطورى كه من از سؤال خود قدرى شرمنده شدم! در اينحال گفتند: حال كه بنا بر گفتن است، مى‏ گويم: 🔸من وقتى كه در تبريز «سيوطى» مى ‏خواندم، استادمان ما را امتحان مى ‏كرد، و من از عهده امتحان برنيامدم؛ استاد به من گفت: هم خودت را معطّل كرده ‏اى هم ما را! من از اين كلام استاد بسيار برآشفته شدم؛ و گوئى اين سخن در جان و روح من نشست، بالاخره نتوانستم در شهر بمانم و رفتم در خارج تبريز بر سر تپّه ‏ها عملى انجام دادم كه خداوند تفضّل فرمود. و ذكر نكردند كه آن عمل سجده بود و يا عمل ديگرى، و ديگر هيچ نگفتند. 🔸من عرض كردم: پس از آن موقع ديگر براى شما هيچ مطلبى لا ينحلّ نماند، و هر چقدر هم مشكل بود حلّ مى‏ شد؟! فرمودند: تا به حال چنين بوده است. تمام شد كلام آية الله حائرى. 🔸در روز چهارشنبه‌ سوّم‌ شهر ربيع‌ المولود 0 141 هجريّۀ قمريّه‌ كه‌ حضرت‌ صديق‌ ارجمند و حبيب‌ مكرّم‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ عبدالحميد شربياني‌ دامت‌ بركاته‌ به‌ منزل‌ حقير در مشهد مقدّس‌ رضوي‌ سلامُ اللهِ علي‌ شاهدِها تشريف‌ آوردند، و بواسطۀ تبريزي‌ بودنشان‌، از اقوام‌ و اُسره‌ و ارحام‌ و جريانات‌ حضرت‌ علاّمۀ استاد كاملاً مطّلع‌ بودند و از اين‌ داستان‌ هم‌ با خبر بودند، پس‌ از نقل‌ اين‌ قضيّه‌ طبق‌ نقل‌ سابق‌، اضافه‌ كردند كه‌: علاّمه‌ گفته‌اند: پس‌ از آن‌ عمل‌، من‌ همان‌ شب‌ بر «حاشيۀ أبوطالب‌ بر سيوطي‌» حاشيه‌ نوشتم‌. ايشان‌ فرمودند: آن‌ معلّم‌ و استاد «سيوطي‌» ايشان‌ و اخوي‌ ايشان‌: آقا سيّد محمّد حسن‌ إلهي‌، آقاي‌ شيخ‌ محمّد علي‌ سرابي‌ بوده‌ است‌ كه‌ او را براي‌ تدريس‌، قيّم‌ و وصيّ از طرف‌ پدرشان‌: دائي‌ آنها آقا سيّد محمّد باقر قاضي‌، والد حضرت‌ صديق‌ شهيد و متوفّاي‌ ما: آية‌ الله‌ حاج‌ سيّد محمّد عليّ قاضي‌ معيّن‌ نموده‌ بود. 📚 مهر تابان، پاورقی1، ص36. @AllameTabatabaeii