باران نجاتی: «هیولا» دلم می‌خواست از مرگ بنویسم. از خاک. ازداغ‌هایی که سرد نمی‌شود، از تلخی دنیا. از اینکه چرا این دنیای وامانده شده شبیه یک هیولای ترسناک وشروع کرده به بلعیدن عزیزانم. انگار تاجایی دنیا جوری بوده وحالا یک روی دیگرش را نشان داده است. اما میان تلخی وسردی قبر و اشک و عمق قبر، یک شیرینی وجوددارد:نخست اینکه چقدر به چشم می‌آید وعده‌ی راست امام‌رضا، که چقدرهوای کسانی که دوستش دارند و به عشق او، عمری سرکرده‌اند، دارد. چقدر خوب است که به جای کفران، مخاطبت را امام علی وامام رضا، یا حسین فاطمه، قراردهی وعزیز دلت را زیر خروارهاخاک که پیش چشم ماست، دست اینان بسپاری... چقدر فرق است میان کسانی که به روضه ی حسین پناه می‌برند و به حرم ونماز برای صبر... چقدر دنیای مصیبت زده های مومن با دیگران متفاوت است وحال اینکه مصیبت برای همه است... @zedbanoo