بسم الله «خودتان» قبلترها اوضاع اینجور نبود. اما امروز یکباره به خودم که آمدم دیدم برای خیلی کارها وقت داشته ام یا نه نه. درست تر بگویم دیدم آنقدر سرشلوغ شدم که برایت وقت چندانی نداشتم. قرار نیست ناجوانمردی کنیم. نه. ببین اصلا چه کسی وقتی بین ساک سفر بستن و بچه داری و خانه داری و راه انداختن چندکار و چت وچت و گشتن استوریها و منتظر ماندن برای شنیدن پیامک واریز و شمردن چندباره‌ی واریزیها و در یک کلمه؛ مضمحل شدن در زندگی روزانه یا شیکترش همان روزمرگی، می تواند یادشما کند؟ خب طبیعی است که وقت نمیکند کسی ونه فقط من، برای آنکه از تو بگوید، یا بنویسد یا ال یس بخواند یا مثلا جعفر طیار یا ذکر هزار صلوات یا... ببینید عزیزدل فاطمه! خودتان را جای ما بگذارید. روزمرگیهایمان راببینید! خب چه کنیم. چطور غرق نشویم دراین همه که پاریش را برایتان شمردم. امروز هزارسوژه آمد به ذهن متخلل معیوبم و یک از آن هزار، ان کس که گمان عاشقیش را داشتم، نبود!!! شاید عشق هم این روزها بی رونق است وگرنه من که خیلی عاشق بودم...یا نکند؟!!!!. من که گفته‌ام بارها مثل همان وقت که داوود به خداگفت:«خودت دست مرا بگیر وگرنه من همان خاکم که بودم..» دست مرابگیر که این دست همان است که من، بارها ازغم هجران تو برسرزده ام... حتی اگر مثل امروزی، بی وفایی کرده باشم... خودت باید مرا محض خودت کنی مولای خوبان عالم! می‌شود مولای من هم باشی!!! @zedbanoo