بسم الله و باز هم انتظار. فکر می‌کردیم شب قدر که صبح می‌شود، اگرنشد، فکر می‌کردیم بعد ماه رمضان که همه‌مان پاک شده‌ایم، اگرنشد، فکرمی‌کردیم یک روز زیبا همین‌ روزها بالاخره که رنگ و روی خدا گرفته‌ایم، به خیال خودمان خواهی آمد و رنگ حقیقت روی رویاهایمان، رویای خوب روزهایی که هیچ کودکی در گوشه و کنار جهان نه در یمن، نه درفلسطین، مظلوم نخواهد بود. رنگ واقعیت بپاشی روی روزهای دوری ما از گناه... روی رویاهایی که مردم همه پر ازصداقت، پر از مهربانی و پر از دوستی خواهد بود. رویای زیبای بهشت دنیا، بهشتی که تفاوتش با بهشت ابدی، گذرا بودنش خواهد بود. آه مولای من! به این دلهای خسته، به این جانهای بی‌تاب.. به این انتظار طولانی... پایان ببخش. ببین ما را که باز، این دستهای خالی‌مان را گرفته‌ایم درست رو به روی چشمهای مان که هنوز لایق تونیست.. هنوز هم بعد آن همه اشک، ناله، دعا.. بعد آن همه که به خیال خودمان توبه کردیم، تو توبه‌ی مارا پذیرفته بودی که به باران، اذن باریدن دادی! پس چگونه است که این جمعه‌هم نیامدی؟!! مولای من! ما را ببخش و بیا.. @zedbanoo