باران نجاتی: گفت تسبیح وتحمید اول زیارتت؛ ورودیه ی باب معرفت توست.. یادش بخیرسالها پیش، وقتی باتوازناگفتنی هام میگفتم، قلبم میلرزید ودرعمق مهربلنیت اجابت را می دیدم، ازدردهایی میگفتم که توبجان چشیده بودی وازتنهایی وغربت، ازاینکه یارالهی ام را ازتوبخواهم ویاری باشددرمسیرت، ازدردی که کشیده بودی ومیکشیدم ومی دانستم مرایارای مقاومت نیست..😯 سالها گذشت؛ سالهایی که بودن زیرسایه سارتورا نمی نیوشیدم ، نمی دانم درجستجوی چه وکه بودم اما..نیوشیدم..😑😑 وکنون سالهاست درفراق سایه ی تومیزیم وهربار که زیر سایه درخت تناور کرامتت؛ ارام میگیرم بااین خواسته که روی دامن گشوده ات آرام بگیرم؛ ازتوخداحافظی میکنم.. اکنون برای بودن زیر سایه ی لطفت نذر کرده ام تا هرروز بوسه بر مشبکهای ضریحت بزنم ولحظه لحظه اش را بهشتی بحساب اورم که هست والبته که هست حتی اگر آفتابش جوردیگری بتابد و.. ومن اکنون زندگی زیرسایه سارتورا ازتوطلب میکنم که تاتونخواهی نمیشود😉 وچقد دلم تورا وآرام گرفتن روی شانه های حرم ساده واسمانی ات را بهانه میکند..😪 ای تنهای وحیده ی بی هم کفو، بدادمان برس؛ برای دخترانی که نمیخواهند وادعایی برای بی کفوبودن ندارند ودرد تنهایی میچشند مادرانگی کن؛ ویار دنیا واخرتیشان را سریعتر همراه وهمدمشان قرارده که توتنهایی چشیده ای ودرمعرض گناه نبوده ای واکنون... دریاب جوانان ما را... یافاطمه اشفعی لنا فی الجنه فان لک عندالله شانا من شان https://eitaa.com/zedbanoo https://sapp.ir/zedbanoo https://plink.ir/MLKt2