بسم الله 💜«مادرانه» فرزندم آن‌طور که می‌خواستم و آرزو می‌کردم نیست، شیطنت می‌کند به پر و پای خواهرانش می پیچد وجیغ ممتد درگوشم می‌پیچد. نگران می‌شوم.😭 ناامید می‌شوم،😫 به خودناسزا می‌گویم:« همه ات شده دبدبه و کبکبه.بااین بچه تربیت کردنت»✋ وجدانم گوش جانم را می پیچاند:«بچه است‌می‌فهمی؟؟؟😔 دوباره می‌گوید:حالا خودت چه مالی هستی که به جان بچه افتاده ای؟🥺 بعدهم ببخشیدشما؟؟؟؟🤔 به تریج قبایم بر می‌خورد،انگارآب سرد روی غلیان درونم ریخته باشند،من؟؟؟😔 من که ام؟جز مادری که شاید هنوز حتی همه ی تلاشش راهم نکرده و تازه خودش در ابتدای مسیراست، اگر باشد.⁦☺️⁩. من‌چیستم ؟جز کسی‌که بایدخود تربیت شوم وتربیت کنم؟😔 واصلا مگر من چقدرتوان دارم وچقدر علم؟😠 ومن که ام؟جز جهل مطلق و بسیاری ادعا؟😡 ناگهان چیزی درونم فرو می‌ریزد؛ ازاشک هایم! از های وهویم، ازعلم وبی‌سوادی ام، ازمناجاتم. واز «همه ام» واهمه می‌گیرم...😱 چیزی درونم به یاری می‌گوید:«از اول هم خبری نبود؛کارتوچیزی است و تربیت او چیزدیگر. تنهاتلاش کن وناامید نباش که خود اول خسران است.»🌼 به زانوانم رمقی تازه می‌دود: وسربه‌سجده می‌گذارم وازرب العالمین، برای واو به واو تربیت، کلمه به کلمه‌ی سخن گفتنم و لحظه به لحظه‌ی حرکتم ونقش آن درتربیت فرزندانم، یاری می خواهم وازصمیم قلب می‌خوانم:«ایاک نعبد وایاک نستعین»💚💙⁦♥️⁩💛🧡💜 @zedbanoo