سلام مولای من❤️ تنهــاترین امـام زمیـن، مقتـدای شهر تنها چه می‌کنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟ وقتی کسی برای تو تب هم نمی‌کند دیگر نسـوز این همه آقا به پای شهر تو گریه می‌کنی و صـدایت نمی‌رسد گم می‌شود صدای‌تو در خنده‌های شهر تهمت، ریا و غیبت و رزق حرام و قتل ای وای من چه می‌کشی از ماجرای شهر دلخوش نکن به “ندبه”ی جمعه، خودت بیا با این هـمه گناه نگیـرد دعـای شهر اینجا کســی برای تو کاری نمی کند فهمیده‌ام که خسته‌ای از ادعای شهر گاه از نبـودنت، مـثلا گـریه می‌کنند شرمنده‌ام از این همه کذب و ادای شهر هر روز دیده می‌شــوی اما کسی تو را نشــناخت ای غریبه ترین آشِنای شهر