داشتند حجره اش رو می گشتن و .. وسایلش رو جمع می کردن یه کفن لابه لای کتاب هاش پیدا کردن؛ کفن رو باز کردن خیلی تعجب کردن. تو کفن پر بود از خاک و آشغالای جارو و .. خیلی کنجکاو شدند!!! رفیقش رو پیدا کردند ازش پرسیدند: فلانی جریان این کفن چیه؟؟!! گفت: هادی عصرهای جمعه صحن امیرالمومنین (ع) رو جارو می زد. آشغال ها وخاکروبه ها رو جمع می کرد میاورد می ریخت تو کفنش .. می گفت می خوام اگه خدا شهادت رو نصیبم نکرد حداقل مونسم تو قبر این خاکا باشه. (به نقل از رفقای درجه یک شهید)