روضه شب جمعه: از امام زمان علیه السلام نقل شده: درباره‌ی مصیبت امام حسین (علیه السلام) می‌فرماید: «بکت السماء و سکّانها و الجنان و خزّانها و الهِضاب و اقطارها، و البحار و حیتانها، و الجنان و وِلدانها و البیت و المقام، و المشعر الحرام، و الحلّ و الحرام. : آسمان و ساکنانش، و بهشت و خزینه دارانش، و کوه‌های گسترده بر روی زمین و کرانه‌هایش، و دریاها و ماهیانش، و جنّیان و فرزندانشان، و خانه‌ی خدا و مقام ابراهیم، و مشعر الحرام، و حلّ و احرام، بر او گریستند ایه الله شیخ محمد تقی املی فرمودند: «در حدود چهل سالی سن داشتم که رفتم قم. روز عاشورا بود و در صحن مطهر حضرت معصومه (س) روضه می‌خواندند. خیلی متأثر شدم و زیاد گریه کردم. بعد از آن، آمدم قبرستان شیخان و زیارت اهل قبور: «السلام علی اهل لا اله الاّ الله...» را خواندم. در این هنگام دیدم: تمام ارواح، روی قبرهایشان نشسته‌اند و همگی گفتند: علیک‌السلام. شنیدم زمزمه‌ای داشتند. مثل این که دربارۀ امام حسین علیه السلام و عاشورا بود جابر بن عبدالله به حضرت سجاد«سلام الله علیه» عرض کرد:هنوز وقت آن نشده که گریه های خود را کم کنید؟چرا اینقدر گریه و بی تابی میکنید؟ فرمودند: «یعقوب نبی پیامبر بود و فرزند پیامبر و دوازده پسر داشت، خداوند یکی را گرفت و غایب شد و میدانست یوسف زنده است. موی سر و صورتش سفید شد و قدش خمید و از شدت غصه دیدگانش را از دست داد، و(این حالات) همه در حالی بود که می دانست پسرش زنده است؛ ولی من، پدر و برادرانم و هفده نفر از خانواده ام را از دست دادم. عصر عاشورا از گودال قتلگاه عبور کردیم، دیدم همه ی این ها به خاک و خون غلطیده اند؛ هرگاه آب میخورم، یاد لب تشنه ی اباعبدالله«سلام الله علیه» می افتم. هر وقت میبینم قصابی گوسفندی را ذبح می کند، به یاد این می افتم که پدرن را با لب تشنه کشتند؛ هروقت بچه ای میبینم، یاد علی‌اصغر«سلام الله علیه» می افتم؛ هر وقت جوانی را میبینم یاد علی اکبر و عباس «سلام الله علیهما» میکنم. چگونه گریه ها را تمام و کم کنم؟»