روضه شب جمعه::::عصر عاشورا شد ؛ و زمين كربلا غرق در نيزه و شمشير و جنازه. از سپاه كوچك حق چيزي باقي نمانده بود اما هزاران هزار گرگ گرسنه همچنان در لشگر شيطان منتظر طعمه بودند. ديگر كسي براي حسين (ع ) باقي نبود. «حبيب» ، «زهير» ، «برير» ، «حر» و ديگر اصحاب به شهادت رسيده بودند. «اكبر» ، «قاسم» ، «عون» ، «جعفر » و بقيه جوانان بني هاشم ــ و حتي « اصغر شش ماهه » ــ نيز جان خود را فداي اسلام كرده بودند ؛ و «عباس» ، بي سر و دست، دور از خيمه ها به ديدار خداي خويش رفته بود. حسين علیه السلام به اين سو و آن سو نظر افكند . در تمامي دشت پهناور ، حتي يك نفر نبود تا از او و حريم رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع كند. امام علیه السلام به خيمه گاه آمد تا با بانوان اهل بيت وداع كند. صحنه ای دلخراش و جانسوز بود. کودکان و دخترکان دور امام را گرفته بودند و نمی دانستند آخرین کلام را چگونه بگویند. «سكينه» دختر امام علیه السلام فرياد زد: «پدر جان ! آيا تن به مرگ دادي و دل بر رحيل نهادي؟» امام پاسخ داد: «چگونه تن به مرگ ندهد كسي كه يار و ياوري ندارد؟» ، پس صداي به گريه بلند شد . امام آنان را ساكت كرد و به آنها وصيت نمود و سپس ودايع امامت و مواريث پيامبران را به علي بن الحسين السجاد علیه السلام كه سخت بيمار بود سپرد و به سوي ميدان رهسپار شد. امام علیه السلام با وجود تنهايي و تشنگي ، با هزاران هزار سپاهي دشمن جنگي دلاورانه كرد . گاه به ميمنه لشگر (سمت راست لشگر دشمن) حمله ميكرد و مي خواند : الموت خير من ركوب العار *** والعار اولي من دخول النار يعني : مرگ بهتر از پذيرفتن ننگ است *** و ننگ سزاوارتر از آتش جهنم است . سپس به ميسره لشگر (جناح چپ لشگر) حمله ميكرد و ميخواند : انا الحسين بن علي آليت ان لا انثني احمي عيالات ابي امضي علي دين النبي يعني: من حسين پسر علي هستم كه هيچگاه سازش نخواهم كرد از حريم پدرم دفاع ميكنم و بر طريقت پيامبر ره مي سپارم. يكي از اهل كوفه روايت كرده است : «من نديدم كسي را كه اينهمه دشمن بسيار بر او بتازد و فرزندان و يارانش كشته شده باشد اما اينگونه شجاع و پر جرأت باشد . مردان سپاه بر او ميتاختند اما او با شمشير بر آنان حمله ميكرد و لشكر را مانند گله بزي كه شيري درنده در آن افتاده باشد پراكنده و تارو مار مي ساخت ، سپس به جاي خويش باز مي گشت و مي گفت : لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم . در منابع تاريخي آورده اند كه آن حضرت نزديك به 2000 نفر از سپاه يزيد را كشت ، تا اينكه عمر سعد بر لشكريانش فرياد كشيد : « واي بر شما ! آيا ميدانيد با چه كسي كارزار مي كنيد ؟ اين فرزند علي و پسر كشنده قهرمانان عرب است. دسته جمعي و از تمامي جهات بر او حمله كنيد » و به چهار هزار تير انداز سپاه دستور داد كه از هر سوي بر امام علیه السلام تير ببارند ، و عده اي نيز با سنگ به حضرت حمله آوردند. در برخي روايات آمده است كه از شدت اصابت تير ، بدن امام مظلوم ، همانند بدن خارپشت شده بود ، و پس از شهادت ، بيش از 1000 زخم بر تن امام شمردند كه 32 ضربه آن ، غير از زخم تير بود . امام علیه السلام كشته و مجروح و خسته ، اندكي ايستاد تا نفسي تازه كند و دمي از خستگي جنگ بياسايد . در اين لحظه يكي از دشمنان سنگي زد كه به پيشاني حضرت اصابت كرد و خون بر صورت وي جاري شد. امام خواست آن خون را پاك كند كه تيري سه شاخه و زهر آلود بر سينه و قلب حضرت نشست . امام گفت : «بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله» و سر به سوي آسمان بلند كرد و گفت : « خدايا تو مي داني این قوم مردي را مي كشند كه روي زمين پسر پيغمبري غير از او نيست...