💠 بعضی ها عاشق شهدای چشم ابرو قشنگ میشن؛ خیلی‌ هم خوب! اما من عاشق همین پیرمردِ ته‌ریش‌سفیدِ پیشانی‌چروکِ آستین‌کوتاه‌پوش هستم! همین داش‌مشتیِ لوتی‌مسلکِ زورخونه‌ایِ بچه‌هیئتیِ بچه‌مسجدیِ از یک طرف رفیق طِیب و از یک طرف رفیق نواب و امام خمینی!! اصلا چنین کارکتری ذاتا جذابیت داره خداوکیلی؛ چرا نباید عاشقش شد؟! امام هم عاشقش بود! گفته بود:«ایشان عزیز دل من بود»! وقتی بعد از ۱۵ سال زندان، رفته بود پاریس پیش امام، امام گریه کرده بود و گفته بود: «این دست ها رو ۱۵ سال پیش که من گرفته بودم، دست یک جوانمرد ورزشکار بود اما الان دستان یک پیرمرد است!» پیرمرد نبود که(۴۸سال) اما ۱۵ سال زندان و شکنجه بخاطر خمینی، پیرمردش کرده بود!» یا طرف میگه وقتی اخبار زندانی ها رو بردیم پیش امام در نجف، هرچی ما از بهشتی و رفسنجانی و طالقانی می گفتیم، امام چند لحظه یکبار می گفت: «عراقی! وضع عراقی چه طوره؟!» وقتی هم شهید شد خود امام نمازش رو خونده بود و گفته بود: «شهادت عراقی برام سنگین بود! اون رو در تمام مستحباتم شریک کردم!» بچه بازاری زورخونه ای که اون طور دلِ «طیب حاج رضاییِ» گنده لات رو لرزونده و عاقبت به خیرش کرده بود حالا هم این جور دل مستحکم امام رو لرزونده بود! بعد عراقی اصلا قرار نبود شهید بشه! فرقان اومده بود تا «حسین مهدیان» رو بزنه، اشتباهی عراقی و پسرش رو زده بودن! البته ما میگیم اشتباهی ولی حتماً سرّ داشته! سرّش هم همون بود که امام گفته بود: «برای عراقی مردن در رختخواب کوچک بود!» بعد هم گفته بود: «عراقی هدیه ای است برای خدا»! ۴ شهریور، سالگرد شهادت حاج مهدی عراقی ✍روح الله شمسی کوشکی