✅قسمت دوم مصاحبه روزنامه جوان با مادر شهید مهندس یونس پورجلو👇 یونس می‌آمد همه خوشحال بودیم همیشه نظرم به درگاه خدا بود، توکلم به خداست، بچه‌ام هدیه خدا بود و حالا هر چه خدا صلاح دانست، همان شد. اینکه پسرم شهید شد شاکرم، افتخار می‌کنم در راه امام حسین (ع) شهید شد. پسرم نان حلال پدرش را خورد، لیاقتش شهادت بود، یکی دو سال پیش هم خواب دیدم شهید می‌شود، اما من مادرم، بچه‌ام را خیلی دوست داشتم، دلتنگش می‌شوم. هر هفته را روزشماری می‌کردم تا آخر هفته شود و او به خانه بیاید. وقتی می‌آید غذایی که دوست داشت درست می‌کردم. من مریض احوال هستم، یک کلیه من سالم است، مشکل قلبی و فشار خون دارم، زانوهایم ساییدگی شدید دارد، اما وقتی یونس می‌آمد و بقیه بچه‌ها جمع می‌شدند، از ذوق و شوقی که داشتم مریضی‌هایم یادم می‌رفت. وقتی از اهواز حرکت می‌کرد به خواهرهایش می‌گفت: به پدر و مادر نگو که من در حال آمدن هستم تا نگران جاده و من نشوند تا خودم به خانه برسم. برایش پیراهن و کت و شلوار دامادی گرفته بودیم تا بعد از ماه محرم و صفر دامادش کنیم.  راه پسرم روشن بود، می‌خواستم شأن لباس پاسداری‌اش را حفظ کنم. می‌خواستم بگویم راه پسرم را ادامه خواهم داد. راه ما راه حضرت زینب (س) است. یونس من در لباس پاسداری ادامه‌دهنده راه شهدا بود، نباید بگذاریم خون شهدایمان پایمال بشود. همیشه برای رهبری دعا می‌کنم بیشتر اوقات در خانه ما مجالس اهل بیت (ع) و روضه‌خوانی برقرار است. همین تاسوعای امسال هم مجلس داشتیم که یونس و همه بچه‌هایم هم حضور داشتند. همیشه در این مجالس روضه سه دعا داشتم. اول سلامتی امام زمان (عج) و رهبر عزیزمان، بعد سرافرازی ایران و نابودی دشمنانش و بعد هم عاقبت بخیری و سلامتی و عاقبت بخیری فرزندانم. در کنار تابوت پسرم هم همین دعا‌ها را کردم، پرچم اسلام الان دست رهبر انقلاب است. اگر ایشان نبودند معلوم نبود چه بر سر کشور می‌آورند. @alvane