💕 مواظب دعای مظلوم باش 💕 یکی از ماهیگیران صبح زود برای طلب روزی حلال از خانه اش بیرون شد وتورش را انداخت ، ولی چیزی به تورش نیفتاد، 🤲 به مناجات کردن با خدا پرداخت، فرزندانش از گرسنگی درخانه داد میکشیدند نزدیک بود که خورشید غروب کند خداوند یک ماهی 🐋 بزرگ به او روزی داد، خدای تعالی را شکر کردوبا خوشحالی آن رابرداشت وبه طرف خانه اش به راه افتاد. دراین زمان پادشاه برای تفریح از 🏛 کاخش بیرون شده بود.وقتی اورادید اوراخواست وفهمید که چه بااوست واز آن خوشش آمد،پس بزور ماهی را 🐋 از اوگرفت،سپس به قصرش 🏛 رفت ومی خواست که ملکه 👩‍🎤 را خوشحال کند ماهی راجلوی ملکه گذاشت وماهی دور زد وانگشت پادشاه راگاز گرفت،آن شب استراحت نکرد ونخوابید تا این که پزشکان حاضرشدند. همه نظردادندکه باید انگشتش قطع شود.ولی اوبعدازآن هم استراحت نکرد، چون سم به دستش منتقل شد. نظر پزشکان این بود که دستش قطع شود،ولی بازهم راحت نشد، چون مرتب داد می کشید وطلب کمک می کرد، پیشنهادکردندکه دستش از بازویش قطع شود وبه این ترتیب دردهای بدنش آرام گرفت، ولی روانش آرام نشد. به او پبشنهاددادند که نزد یکی از طبیبان دل (عالمان حکیم) برود. نزد یکی رفت وداستان ماهی را برایش تعریف کرد. پزشک گفت: آرام نمی گیری مگر زمانی که آن ماهیگیر تورا ببخشد. او به دنبال آن ماهیگیر گشت تا این که اوراپیداکرد، به او التماس کرد وقسم داد که اورا ببخشد واو هم او را بخشید. پادشاه به او گفت: در مورد من چه گفتی گفت: فقط یک جمله گفتم : 🤲() خدایا او قدرتش را به من نشانداد پس تو هم قدرتت رادر مورد او به من نشان بده