•°•☔️✨🌱•°• روزی پسربچه ای گرسنه که پولی💰 برای خرید غذا نداشت گوشه خیابان ایستاده بود و به رستورانی🍖 نگاه می کرد😔 و دردلش با خدا حرف می زد و از او غذا می خواست😔🥘 ناگهان پیر زنی👵🏻 پسرک را دید ازنگاه های او متوجه شد پسرک گرسنه است😋 و از سرو وضع پسر متوجه شد پولی ندارد. وارد رستوران شد و با غذایی بیرون آمـد.🍛 به سمت پسرک رفت وغـذارا به اوداد پسرک با چهره ای خوشحال😍 رو به پیرزن گفت: ببخشد خانم شما خدا هستید?!🤔 پیر زن لبخندی زد وگفت نه پسرم من یکی از بندگان کوچک خـدام😊 پسرک خندید وگفت: می دانستم با خدا نسبتی داری😍 { ☺️} •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•