#یک_داستان_یک_پند
✍️در کتاب معراج السعاده آمده است: روزی پیامبر گرامی اسلام (ص) در مسجد نشسته بودند و برای صحابی از خدا سخن میگفتند. به ناگاه دخترکی وارد مسجد شد و سمت حضرت آمد، حضرت به پای او برخاستند. دخترک در نزدیک حضرت ایستاد و از مسجد بیرون رفت. او سه بار این کار را انجام داد و در هر سه بار، آن شرف کائنات و عزیزترین بندۂ خدا از ابتدایِ خلقت تا پایان آن، از جای خود بلند شدند. بار چهارم نبی مکرم اسلام (ص) برخاستند و با اشارۂ دست او را به پشت سرشان دعوت کردند. دخترک در پشت حضرت پنهان شد و قدری از پارچهٔ عبایِ مبارک حضرت را برید و با خود برد. صحابی را این کار تعجب آمد و به دنبال او از مسجد بیرون رفتند و سؤال کردند: آنجا چه میکردی؟ دخترک گفت: ما را بیماری در خانه است که شفاء نمییابد، مرا فرستاد قدری از لباس حضرت تبرّک کنم شاید به خاطر آن شفاء یابد. سه بار آمدم و حضرت منظور مرا دانستند، از جای برخاستند ولی من حیاء کردم، بار چهارم چون حضرت شرم مرا دیدند، خود مرا هدایت کردند.
╭──╼━━━━━━╾──╮
💠
@alzahraa_s ایتا 💠
╰──╼━━━