هدایت شده از بنر های تبادلات آدرینا«یکشنبه»
چنگال دوسر رو دور گردنم گذاشته بود..خیلی سخت و وحشتناک بود..سرم روی هوا مونده بود.. یعنی شکنجه بدتر از این نمیشه ! ☆صد بار به این هیرمان گفتم ولت نکنه..حالا چی شد؟آخرش کار خودت رو کردی !تو برای من کار میکنی نه هیرمان..به چه حقی آزادش کردی؟ها!؟ یهو هیرمان با عجله اومد تو.. ♤چته اِریحا؟اون که کاری نکرده..اون چنگال رو بردار... ☆کاری نکرده؟رفته اون پسره محمد رو آزاد کرده میگی کاری نکرده؟ببینم!نکنه توهم باهاش هم دست بودی!؟جواب بده ببینم!! ♤اِریحا معلوم هست چی میگی؟کِی همچین کاری کرده؟اون که همش پیش منه چرا تقصیر رو میندازی گردن اون؟! ☆پس تو میگی کار کیه؟من حواسم بود این داداش هیرادت بیشتر به اون میرسید..نگو یه خبراییه.. ♤داری اشتباه میگی..هیراد همچین کاری نکرده..این همه آدم،چرا چسبیدی به داداش بدبخت من؟ولش کن اِریحا؛اگه بکشیش هم کاری درست نمیشه.. میخوای ادامش رو بخونی؟ کلیک کن👇🏻 🖤@gandoo_roman_1401🖤